حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنج شنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ 19 رمضان 1445 Thursday, 28 March , 2024 ساعت ×
رویکرد آیت الله مصباح (ره) در دورۀ مبارزات انقلابی: اهتمام به اسلامیت نهضت و کادرسازی برای نظام
03 ژانویه 2022 - 9:15
شناسه : 3146
بازدید 366
15

شخصیت مرحوم آیت الله مصباح یزدی از زوایای گوناگون و در عین حال مرتبط با یکدیگر قابل بررسی است. یکی از ابعاد مهم، نقش و جایگاه ایشان در «نهضت اسلامی» و «نظام اسلامی» است که دو مرحله اولیه از مراحل پنج گانه شکل گیری «تمدن نوین اسلامی» به شمار رفته است. فعالیت های انقلابی آیت […]

ارسال توسط : نویسنده : جوادزاده، علیرضا منبع : ماهنامه کیهان فرهنگی، خرداد و تیر 1400 - شماره 412 و 413
پ
پ

شخصیت مرحوم آیت الله مصباح یزدی از زوایای گوناگون و در عین حال مرتبط با یکدیگر قابل بررسی است. یکی از ابعاد مهم، نقش و جایگاه ایشان در «نهضت اسلامی» و «نظام اسلامی» است که دو مرحله اولیه از مراحل پنج گانه شکل گیری «تمدن نوین اسلامی» به شمار رفته است.

فعالیت های انقلابی آیت الله مصباح، از زمان آغاز نهضت اسلامی ضد رژیم محمدرضا شاه در سال های ۱۳۴۱۱۳۴۲ه. ش. ثبت شده است. از میان اقدامات گسترده و حاد آیت الله مصباح در دوره مبارزات قبل از انقلاب می توان به این موارد اشاره کرد: عضویت فعال و مؤثر در گروه یازده نفره (سال های۱۳۴۲-۱۳۴۴)، همکاری با نشریه بعثت (۱۳۴۲-۱۳۴۴)، انتشار نشریۀ انتقام (۱۳۴۳-۱۳۴۴)، همکاری گسترده با گروه هیئت های مؤتلفه (۱۳۴۳-۱۳۴۴)، جدیت در پی گیری برای رفع حصر امام خمینی در سال ۱۳۴۲و پایان بخشیدن به تبعید امام در سال های ۱۳۴۳-۱۳۴۴، عضویت و نقش مؤثر در گروه علمی  سیاسی ولایت (۱۳۴۱-۱۳۴۹)، و نگارش و امضای بیانیه های متعدد در انتقاد از اقدامات رژیم پهلوی و مخالفت با آن (۱۳۴۲-۱۳۵۷).

آیت الله مصباح به جهت اقدامات مبارزاتی خود، در نیمه اول سال ۱۳۴۵ تحت تعقیب قرار گرفته و حدود ۶ ماه زندگی مخفیانه داشتند. در نیمه اول سال ۱۳۴۷ نیز در دو مرحله توسط ساواک احضار و مورد بازجویی واقع شدند که زیرکی و مخفی کاری وی موجب شد ساواک نتواند درباره ایشان به نتیجه مشخصی رسیده، وی را دستگیر و زندانی نماید.

در بررسی اقدامات و فعالیت های ایشان درنهضت اسلامی، سه ویژگی مهم به نظر می رسد: ۱. اهتمام به کارهای گروهی و تشکیلاتی ۲. پنهان کاری و عدم تظاهر ۳. اولویتِ رویکرد فرهنگی.

در نوشتار حاضر، به قلم دکتر علیرضا جواد زاده، پژوهشگر تاریخ سیاسی و عضو هیئت علمی دانشگاه ابتدا توضیح مختصری درباره این سه خصیصه ارائه می شود؛ در ادامه به تبیین و توضیح بیشتر درباره ویژگی سوم در دو بخش مستقل تحت عناوین «اهتمام به اسلامیت نهضت» و «پژوهش و کادرسازی برای نظام اسلامی» می پردازد.

آیت الله مصباح از سال ۱۳۴۵به بعد مبارزات سیاسی خود را در کنار فعالیت های فرهنگی به گونه زیر تداوم بخشیدند.

۱. سه ویژگی مهم در فعالیت های انقلابی

الف) اهتمام به کارهای گروهی و تشکیلاتی

از ویژگی های مهم آیت الله مصباح در فعالیت های خویش، اهتمام به کارهای گروهی و تشکیلاتی بود. به گفته آیت الله مسعودی خمینی  از دوستان وهمکاران قدیمی ایشان  «آقای مصباح از افراد تشکیلاتی بود و هرکجا که وارد می شد، روح همکاری و تشکلی ایجاد می کرد». این رویکرد آیت الله مصباح از قبل از شروع نهضت در سال ۱۳۴۱ شکل گرفته بود؛ چنان که در جریان پی گیری برای انجام اصلاحات در حوزه علمیه در نیمه دوم دهۀ سی، ایشان از جملۀ مدرسینی بود که طی «جلسات هفتگی» به «بررسی نارسایی های حوزه و تلاش برای رفع این نارسایی ها» می پرداختند. به رغم آن که به دلایلی اصلاحات درحوزه به صورت رسمی و گسترده صورت نپذیرفت، اما آیت الله مصباح به همراه برخی دیگر از فضلای آن زمان با راهنمایی و مسئولیت شهید بهشتی، به فراگیری علوم جدید در دبیرستان دین و دانش، و نیز  در سال های بعد  به مشارکت در امور مدرسه علمیه حقانی، و تأسیس بخش آموزش مؤسسه در راه حق (برای توانا ساختن طلاب جهت رفع نیازهای جدید دینی جامعه) اقدام کردند.

پس از شکل گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، آیت الله مصباح در کنار برخی اقدامات فردی، به صورت جدی به همکاری های گروهی و انجام کارهای تشکیلاتی اهتمام نمود؛ گروه ها و تشکیلاتی مانند: جامعه مدرسین، جمعیت یازده نفره، حلقه نشریه بعثت، گروه نشریه انتقام، هیئت های مؤتلفه و گروه ولایت.

ب) پنهان کاری و عدم تظاهر

از دیگر خصایص مهم آیت الله مصباح در فعالیت های خویش، پنهان کاری و عدم تظاهر (به جهت اخلاص و نیز رعایت اصول مبارزاتی) بود. مرحوم حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی از افراد مطلع و مرتبط با آیت الله مصباح یزدی نوشته است: «روش استاد مصباح  مانند دیگر همکاران و برادران  از همان دوران، مخفی کاری و راز داری و عدم تظاهر بود؛ به ویژه که ایشان در هیچ زمینه ای از زمینه های علمی، فلسفی، سیاسی و… مایل نبود که خودی نشان دهد.» آیت الله مسعودی خمینی نیز بیان کرده است: «ایشان هیچ گاه سعی نمی کرد که با تظاهر، کاری را انجام دهد و خودنمایی کند.» در گزارش حجت الاسلام محمود دعایی (مدیر مسئول روزنامه اطلاعات و از روحانیان مبارز قبل انقلاب) نیز درباره مخفی بودن فعالیت های آیت الله مصباح، آمده است: «مشی ایشان [آقای مصباح] این بود که به رغم اعتقاد قاطع و شجاعت و تهوّری که در ادامه راهشان داشتند، به شدت از خودنمایی پرهیز می کردند و خودداری از شناخته شدن از خصوصیات ایشان بود و این نه به خاطر ترس و وحشت، بلکه ناشی از یک تدبر و تاکتیکی بود که پیامدهای خوبی هم داشت؛ به طوری که تا مدت های زیادی حضرت آیت الله مصباح شناخته شده نبودند.»

در گزارش ها ی متعددی که درباره مصادیق فعالیت های سیاسی آیت الله مصباح سخن گفته شده است، و نیز در خاطرات بیان شده از سوی ایشان هم می توان پنهان کاری و رعایت اصول فنی مبارزه را دید و هم می توان اخلاص وی را دریافت. ایشان، بعضاً در بیان خاطرات وقایع و مسائلی که خود در آن نقش مهم و برجسته ای داشت (و اسناد و شواهد متقن در این زمینه وجود دارد)، به گونه ای سخن می گوید که به دست می آید به دنبال مطرح کردن خود، و برجسته و مهم نشان دان نقش و فعالیت هایش نیست.

ج) اولویتِ رویکرد فرهنگی

فعالیت های عالمان و روحانیانِ مبارز در نهضت اسلامی و در تقابل با رژیم پهلوی، با دو رویکرد کلی پی گیری شد:

۱. گروهی مانند آیت الله منتظری، آیت الله ربانی شیرازی، شهید سعیدی و مرحوم هاشمی رفسنجانی، به فعالیت های سیاسی مستقیم در قالب سخنرانی علیه رژیم، تنظیم و نشر اعلامیه، ایجاد هماهنگی میان مبارزان و رسیدگی به وضعیت آنان و… ادامه دادند و در این راستا متحمل زندان و تبعید شدند. هر چند این گروه فعالیت های حوزوی و فرهنگی نیز داشتند، اما به نظر می رسد اولویت و دغدغۀ اصلی آن ها، مبارزات سیاسی مستقیم با رژیم بوده است.

۲. گروه دیگری مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و آیت الله مصباح، به رغم همراهی و فعالیت در مبارزات سیاسی، اولویت برنامه های خود را به فعالیت های فرهنگی و گفتمانی، تربیت نیرو های فکری و کادرسازی  که به صورت غیر مستقیم، می توانست تأثیر عمیقی در مبارزات سیاسی و نیز نظام اسلامی جایگزین برجای گذارد  اختصاص دادند.

آیت الله مصباح در این زمینه می گوید: «بنده یک حساسیتی نسبت به مسائل فرهنگی داشتم…. قبل از انقلاب هم فعالیت های سیاسی که می شد، من بیشتر در بعد فرهنگی آن کار می کردم. چه آن هیئت یازده نفری یا کارهای دیگر مثل همکاری هایی که با مرحوم دکتر بهشتی در رابطه با هیئت های مؤتلفه داشتیم، من بیشتر جنبه فرهنگی را عهده دار می شدم.» ایشان در بخش دیگری از سخنانشان می گویند: «بنده از همان سال های اول نهضت به مسائل فرهنگی اهتمام بیشتری داشتم و سعی می کردم در طول دوران مبارزه، اصالت ها و ارزش های اسلامی محفوظ بماند و قربانی مبارزات سیاسی نشود.»

البته درکنار توجه به عدم مرزبندی کاملاً شفاف میان رویکرد فرهنگی با رویکرد سیاسی، و آمیخته بودن این دو در برخی موارد ذکر این نکته لازم است که اولویت دادن به رویکرد فرهنگی در مبارزات و نهضت اسلامی، به معنای عافیت طلبی نیست؛ چنان که آیت الله مصباح با همان رویکرد فرهنگی، نقش مهم و برجسته ای در جمعیت یازده نفره داشت که با کشف اساس نامه آن، ساواک به شدت عکس العمل نشان داده، به دنبال دستگیری اعضای آن برآمد؛ همچنین نشریه انتقام که عمدۀ کارهای آن توسط ایشان منتشر می شد و به نوشته مرحوم هاشمی رفسنجانی، رویکرد فکری و «جنبه ایدئولوژی آن [در مقایسه با نشریه بعثت] قوی بود»، محتوای بسیار تندی ضد رژیم داشت؛ نیز در زمانی که آیت الله مصباح در مقابل جریان التقاطی مارکسیسم اسلامی به ایراد سخنرانی های روشنگرانه می پرداخت، مورد تهدید های جدی از سوی طرفداران این جریان قرار گرفت و با این حال به فعالیت های خود ادامه داد و البته می دانیم استاد مطهری نیز که رویکردش در نهضت اسلامی فرهنگی بود، جانش را در تقابل با همین جریان التقاطی از دست داد و به شهادت رسید.

در هر حال، در ادامه، ذیل دو بخش کلی، به تبیین و توضیح بیشتر در خصوص رویکرد فرهنگی آیت الله مصباح در نهضت اسلامی می پردازیم.

۲. اهتمام به اسلامیت نهضت

به رغم توجه ویژه آیت الله مصباح به رویکرد فکری و فرهنگی از ابتدای مبارزات اسلامی، در سال های میانی نهضت، اتفاقاتی در مسیر مبارزه با رژیم رخ داد، که در تقویت رویکرد فرهنگی ایشان تأثیر جدی گذاشت:

از نیمۀ دوم دهۀ چهل، از یک سو با افزایش سرکوب و خفقان رژیم، امکان فعالیت های سیاسی کمتر شد و از سوی دیگر، به ویژه بعد از سال ۱۳۵۰، در کنار رشد اندیشه ها و گروه های مارکسیستی در ایران، بخشی از مبارزات سیاسی اسلامی با مبارزات افراد و جریان های التقاطی «مارکسیست اسلامی» (به ویژه دکتر شریعتی و سازمان مجاهدین خلق) آمیخته شد؛ به گونه ای که این گرایش در حوزه و میان انقلابیان علاقه مند به اسلام نیز نفوذ کرد. وضعیت به وجود آمده، موجب شد آیت الله مصباح که حساسیت منفی بسیار بالایی نسبت به جریان های انحرافی و التقاطی داشت، نسبت به آینده انقلاب نگران شوند؛ به همین جهت علاوه بر عدم همراهی با چنین مبارزاتی که با جریان های التقاطی گره خورده بود، وظیفه خود را روشنگری فرهنگی در این زمینه بداند.

ایشان در اوایل دهه هفتاد، ضمن بیان خاطرات قبل از پیروزی انقلاب، می گوید:

[در آن زمان] نسبت به مسائل مذهبی یک گرایش های التقاطی پدید آمد…. کسانی بودند از افراد انقلابی و علاقه مند به اسلام و روحانیت و امام که صریحاً می گفتند ما باید اقتصاد سوسیالیستی را در ایران پیاده کنیم، تنها راه اصلاح کشور این است که اقتصاد ایران سوسیالیستی بشود؛ یا کسان دیگری بودند… که صریحاً می گفتند مارکسیست ها یک بخشی از اسلام را گرفته اند و ما [مسلمانان] هم یک بخش دیگرش را، حقیقت اسلام دو چیز است، یکی اعتقاد به خدا و معنویات و یکی هم عدالت اجتماعی که عدالت اجتماعی اش را مارکسیست ها گرفتند و اعتقاد به خدایش را ما؛ اگر ما مارکسیست را توأم با اعتقاد به خدا کنیم، می شود اسلام. صریحاً می گفتند و شخصیت های گمنامی هم نبودند… همچنین گرایش هایی در اشخاص معروف حوزه وجود داشت، چه رسد به طلبه های مبتدی و جوان که شعارهای پر زرق و برق مارکسیست ها در آن زمان این ها را تحت تأثیر قرار می داد…

این وضعیت درحالی بود که از یک سو آیت الله مصباح، حساسیت بسیار زیادی نسبت به انحراف های فکری داشت و از سوی دیگر اقدام جدی در تقابل با این اندیشه ها و جریان های انحرافی انجام نمی شد؛ بلکه بعضاً توصیه به همکاری با جریان های مذکور می شد. ایشان می گوید:

بنده روی سلیقۀ خاصی که داشتم… نسبت به انحراف های فکری خیلی حساس بودم. شاید در آن زمان، هیچ کس به اندازۀ بنده نسبت به این مسئله حساسیت نداشت؛ به همین دلیل هم یک سلیقۀ انحرافی شاذ، تلقی می شد… در بین شخصیت های کشور، تنها شهید مطهری نسبت به این مسئله حساسیت داشت. بقیه به هر دلیلی  با مراتب مختلف  حساسیت چندانی نداشتند و اجمالاً وظیفه ای برای خودشان برای این که نسبت به این موضوع یک کار جدی انجام بدهند و قدمی بردارند، نمی دیدند؛ یا می گفتند بعد از پیروزی انقلاب این کارها درست خواهد شد، حالا وقتش نیست و یا این که اصلاً احساس خطری از این ناحیه نمی کردند…. نه تنها مبارزه ای در این جهت نمی کردند، بلکه مبارزه با این افکار را نوعی انحراف از مسیر نهضت و انقلاب تلقی می کردند… گاهی حتی بعضی از آن ها… ما را به همکاری با جناح های چپ تشویق می کردند و منطقشان این بود که نظری که ما در ایران داریم، جدا از سایر مبارزات ضداستعماری بین المللی نیست و ما باید با همۀ کسانی که در عالم علیه استعمار می جنگند، هماهنگ و همکار باشیم و چون عمدۀ اینها چپی و ملحد هستند، ما الآن نباید روی این مسائل مذهبی تکیه کنیم… به همین دلیل با [دکتر] شریعتی هم نباید مخالفت کرد. چون الآن در جبهۀ ضد استعمار است…..

چنین شرایطی موجب شد که آیت الله مصباح «نسبت به آیندۀ روحانیت و نهضت خیلی نگران» شوند و ترس آن که «مبادا اگر انقلاب پیروز شود، باز [همانند نهضت مشروطه] به دست افراد منحرف بیفتد»، در ذهنشان تقویت گردد. بر این اساس، تصمیم می گیرند «با همان نیروی محدود شخصی» و به میزانی که برایشان امکان دارد به روشنگری در این زمینه اقدام کنند. در همین راستا، دو اقدام را در برنامه خود قرار دادند:

کاری که آن وقت می توانستم بکنم، یکی این بود که آن چه مربوط به مسائل عقیدتی می شد را [در مدرسه حقانی] در کلاس درس خلال مطالب مطرح کنم و یکی هم در جلساتی که [عصرهای جمعه در مهدیه قم] با مردم  اعم از طلاب و قشرهای دیگر مردم از بازاری ها و دانشگاهی ها  داشتیم در آن جا مطرح کنم…

به گفته ایشان، هدف اصلی این بود که مطالب نادرست و انحرافی مطرح، و با نقد آن ها، دیدگاه صحیح بیان گردد و به مشخصات افراد پرداخته نشود. در این راستا، با وجود آن که بسیاری از مطالب ناظر به مباحث دکتر شریعتی بود، اما از ایشان و کتاب هایش به صورت خاص نام برده نمی شد.

این روشنگری ها از یک سو با خطر ها و تهدید هایی از سوی افراد این جریان و به صورت خاص طرفداران دکتر شریعتی نسبت به آیت الله مصباح همراه شد، و از سوی دیگر، زمینه ناراحتی و اعتراض دوستان نزدیک وی را در قبال ایشان فراهم آورد. با این حال، ایشان که به راه خود اطمینان داشت، اقداماتش را ادامه داد.

در خور ذکر است در زمینۀ رسوخ افکار مارکسیستی و اندیشه های التقاطی در میان مبارزین از جمله در حوزه های علمیه و روحانیان انقلابی، گزارش های دیگری در دست است؛ به عنوان نمونه، آیت الله طاهری خرم آبادی (از مدرسین انقلابی شاخص آن دوره) در خاطرات خود از دعوت شهید مطهری به قم برای تبیین و مقابله فکری با اندیشه های مارکسیستی سخن به میان می آورد. به گفته آیت الله طاهری:

در سال ۱۳۵۲ بود که مرحوم شهید مطهری را به قم دعوت کردیم… آن هم زمانی بود که کمونیست ها زیاد شده بودند و افکار و فلسفۀ آنان در حال رسوخ در بین مسلمان ها بود. مسائلی از قبیل اصول دیالکتیک، مسائل تضاد و … مطرح بود و آنان داشتند انقلاب ما را به سوی افکار کمونیستی می بردند. طبیعی است که وقتی برای مثال اصول دیالکتیک مورد قبول کسی قرار گیرد، عقاید اصیل اسلامی سست خواهد شد. من یادم می آید وقتی مرحوم شهید مطهری در یکی از سخنرانی هایشان که به صورت جزوه هم در آمده، اصول دیالکتیک را نقد کردند، از طرف بعضی از انقلابیون مورد حمله واقع شدند؛ انقلابیون اهل علم و حوزه، نه انقلابیونی که مثلاً در حسینیۀ ارشاد جمع می شدند و در ردۀ افکار دکتر شریعتی و امثال وی بودند. در واقع حوزه در تضاد افکار قرار گرفته بود و طلاب با یکدیگر بحث می کردند و این برای حوزه خطر به حساب می آمد، برای جوان ها و برای کل انقلاب خطر محسوب می شد. از طرف دیگر امام هم وقتی این خطر را احساس کردند، از طریق دامادشان مرحوم آقای اشراقی و دیگران پیام دادند که به آقای مطهری بگویید به قم بیاید….

طبعاً، اقدامات و روشنگری های آیت الله مصباح و شهید مطهری، تأثیرات قابل توجهی در جلوگیری از رشد انحراف ها در میان انقلابیان بویژه حوزویان مبارز بر جای گذاشت؛ به عنوان نمونه، یکی از فعالان و مبارزان حوزوی که از تعالیم آیت الله مصباح بهره برده، و توسط رژیم دستگیر و به زندان افتاده بود، ضمن بیان مباحثه های خود با اعضای مجاهدین خلق از جمله مسعود رجوی در زندان، می گوید:

… آن چه در داخل زندان به داد بنده و کسانی که من در آن جا با آن ها کار می کردم، رسید و مانع گمراهی ما شد، در واقع همان آموزش های حضرت استاد مصباح بود. ما در زندان اندیشه های ایشان را در میان زندانیان مطرح می کردیم و برای آنان هم بسیار جذاب بود و آب سردی بود بر آتش های فتنه و گمراهی منافقین. خدا مرحوم شهید رجایی را رحمت کند. یک روز وقتی با ایشان صحبت می کردم و بحث های جناب استاد مصباح را مرور می کردیم، ایشان مرا خیلی تشویق کرد….

۳. پژوهش و کادرسازی برای نظام اسلامی

بخش مهمی از فعالیت های آیت الله مصباح در قبل از انقلاب، به ویژه از نیمه دوم دهۀ چهل تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، تحقیق درباره نظام اسلامی جایگزین، تربیت نیروهای فکری و کادرسازی برای نظام اسلامی بود. موارد و مصادیق مهم از این فعالیت ها که منتشر و ثبت شده است به اختصار ذکر می شود.

الف) نقش مؤثر در «گروه ولایت» برای تبیین «حکومت و نظام اسلامی»

در سال ۱۳۴۱ گروهی به ابتکار شهید بهشتی تشکیل گردید که به نام گروه «ولایت» شناخته شد. آیت الله مصباح دبیری گروه را عهد ه دار بود. ایشان دربارۀ ضرورت و چگونگی شکل گیری این گروه می گوید:

همیشه با دوستان این نکته را مطرح می کردیم که همۀ فعالیت های ما برای این است که روزی بتوانیم حکومت اسلامی را در ایران و بعد هم ان شاءالله در سایر کشورها برقرار کنیم. از حالا ما باید مسئلۀ «حکومت اسلامی» را مطرح کنیم. معمولاً از طریق بعضی از دوستان پاسخ داده می شد که حکومت اسلامی همان حکومت امیرالمؤمنین(ع) است، ولی به نظر من این جواب ها کافی نبود و می گفتم باید در این زمینه ها مطالعات و تحقیقات عمیقی انجام دهیم و پاسخ مدوّنی برای این سؤالات تهیه کنیم؛ زیرا در مسائل حکومت به این سادگی ها نمی توان برخورد کرد. ما باید دربارۀ اقتصاد اسلامی، روابط بین الملل و مسائل دیگر مربوطه به حکومت طرح و برنامۀ مشخص داشته باشیم. در این زمینه ها کار چشم گیری انجام نگرفته بود. این بود که سعی می کردیم کارهایی شروع شود. از جمله کارهایی که سال های ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ با ابتکار شهید بهشتی آغاز شد، تشکیل گروهی از بین شخصیت های معروف از جمله آقای هاشمی رفسنجانی و مرحوم شهید قدوسی بود. اسم این گروه را «گروه ولایت» گذاشته بودند، برای این که اسم حساسیت برانگیزی نباشد و به اصطلاح دستگاه را خام کنند. معنای «ولایت» هم حکومت بود؛ همین که امروز به آن «ولایت فقیه» می گوییم. محور بحث، حکومت اسلامی بود و طرحی برای تحقیق در مسائل حکومتی تهیه شده بود.

آیت الله یزدی (از اعضای دیگر این گروه)، نیز دربارۀ طرح مذکور و چگونگی پیشبرد و اجرای آن می گوید:

آن شهید [= شهید بهشتی] در ابتدای جلسه عنوان کردند که ما باید راجع به شکل حکومت اسلامی، در این جا بحث کنیم و این بحث تاکنون در جایی مطرح نشده است. برای پربار شدن بحث باید ابتدا تمام اسناد و مدارک موجود در این رابطه، اعم از قرآن و حدیث گردآوری شود و بعد کار طبقه بندی و تنظیم آن ها صورت گیرد تا در نهایت بتوان به شکل کار تحقیقی و دانشگاهی ارائه نمود. در جلسۀ دوم، منابع و مآخذ مشخص و تحقیق درهر یک از آن ها به عهدۀ یکی از افراد جلسه گذاشته شد و به او مأموریت دادند که کتاب مزبور را یک دوره به طور کامل مطالعه کند و هر جا که به بحث حکومت اسلامی مربوط می شود، یادداشت نماید و فیش برداری کند. در هر جلسه نیز افراد، حاصل تحقیقات خود را ارائه کنند تا پس از جمع بندی و تنقیح، شکل حکومت اسلامی، استخراج شود. این کار مدت ها به طول انجامید و بسیار هم ثمربخش بود.

آیت الله مصباح در این گروه، در کنار عهد ه دار شدن بخشی از «کارهای تحقیقاتی»، مسئولیت هماهنگی امور و دبیری جلسه را به عهده گرفت.

هر چند بعدها به دلایلی از جمله رفتن شهید بهشتی به آلمان در اوایل سال ۱۳۴۴، جلسه با وقفه مواجه شد، اما با جذب افراد جدید توسط آیت الله مصباح و سفارش های شهید بهشتی از طریق نامه، جلسه ادامه پیدا کرد و « ده ها هزار فیش» تهیه شد. در سال ۱۳۴۹ با بازگشت شهید بهشتی، مرکزی در تهران برای ادامۀ کار ایجاد گردید، اما متأسفانه ساواک از آن مرکز مطلع شد و با اشغال آن، جلسات تداوم نیافت.

به رغم تعطیلی جلسات و از بین رفتن فیش های تحقیقاتی توسط ساواک، مطالعات و تحقیقات ۸ ساله، درذهنیت سازی اعضای جلسه نسبت به موضوع حکومت و نظام اسلامی تأثیر قابل توجهی می توانست داشته باشد؛ چنان که مباحثی در همین زمینه، توسط برخی اعضا برای مردم و نخبگان ارائه می شد. در همین زمینه، آیت الله مصباح به سخنرانی های خود دربارۀ «حکومت اسلامی»، در یکی از مساجد تهران، در جمع «مبارزین و روشنفکران و به خصوص روشنفکران دانشگاهی» اشاره می کند. ایشان (به مناسبت ذکر مبارزات خود و وقایع بعد از لو رفتن جمعیت یازده نفره در اوایل سال ۱۳۴۵) می گوید:

آن روزها یکی از مراکز فعالیت سیاسی، مسجد خیابان ایرانشهر بود که جناب آقای مهدوی کنی، آن وقت، آن جا اقامۀ جماعت می کرد. آن جا پاتوق مبارزین و روشنفکران و به خصوص روشنفکران دانشگاهی بود. طلبه های جوان و فضلای جوان حوزه متناوباً در آن جا سخنرانی هایی داشتند، از جمله مرحوم دکتر باهنر. بنده هم گاهی در جلساتی که توی کتا بخانه تشکیل می شد، سخنرانی داشتم. اتفاقاً بحث من راجع به حکومت اسلامی بود.

ب)کادرسازی برای نظام اسلامی با مشارکت در اداره مدرسه حقانی

مدرسه علمیه منتظریه که به مدرسه حقانی شهرت یافت، در اوایل دهه چهل، به عنوان یکی از اقدامات اصلاحی در برنامه های حوزه علمیه قم، توسط جمعی از فضلا و مدرسین با مسئولیت شهید بهشتی شکل گرفت. درباره اهداف و انگیزه های مؤسسان و دست اندرکاران مدرسه از تأسیس و اداره آن  که تقریباً همزمان با شروع نهضت روحانیت علیه رژیم محمدرضا شاه انجام شد  بر چند مسئله تأکید شده است: ۱. تربیت طلاب فاضل، متدین و آشنا به مسائل جهان و ایران ۲. تبدیل این مدرسه به یک الگو و گسترش برنامه های آن در سطح حوزه ۳. کادرسازی برای آینده نهضت اسلامی.

در کنار نظارت عالیه شهید بهشتی بر برنامه های مدرسه حقانی، مدیریت آن از سال ۱۳۴۵ به شهید قدوسی واگذار گردید و ایشان تا پیروزی انقلاب در سال ۵۷، عهده دار این مسئولیت بود. از جمله فضلا و مدرسینی که برای تدریس در این مدرسه از آن ها دعوت به عمل آمد، آیت الله مصباح بود. ایشان با پذیرش این دعوت، از سال ۱۳۴۵ یا ۱۳۴۶ تا سال ۱۳۵۶، به مدت حدود ده سال به تدریس تفسیر و فلسفه پرداخته، و به عنوان یکی از اساتید مهم و برجسته مدرسه شناخته شدند. تدریس تفسیر و فلسفه بنا بر نیازی بود که ایشان برای حوزه و طلاب تشخیص داده بودند. پس از چهار  پنج سال تدریس، بنا به درخواست شهید قدوسی مبنی بر شورایی شدن اداره مدرسه، آیت الله مصباح به همراه شهیدان قدوسی و بهشتی و آیت الله جنتی، به عضویت هیئت مدیرۀ آن مدرسه در آمد و مدت حدود پنج  شش سال علاوه بر تدریس و ارائۀ راهکارهای عملی و فکری به منظور رونق امر تحصیل و آموزش، در ادارۀ برنامه های مدرسه نیز مشارکت داشت.

آیت الله مصباح در خاطراتش، درباره انگیزۀ مشارکت خود در تدریس و سپس ادارۀ مدرسه، توضیحاتی داده اند که به جهت اهمیت، عیناً ذکر می شود:

بعد از اینکه امام(ره) برای دفعۀ دوم دستگیر شدند و ایشان را به ترکیه تبعید کردند وتدریجاً خفقان خیلی شدیدی حکمفرما شد… ما به فکر افتادیم حالا که فعالیت سیاسی چشم گیری نمی توانیم انجام دهیم غیر از کارهای محدودی که در نهایت استتار می بایست انجام بگیرد، در بعد فرهنگی کار کنیم؛ چون به هرحال نهضتی که می بایست انجام بگیرد، اساساً یک حرکت فرهنگی بود؛ هرچند نوک پیکانش به طرف سیاستمداران و گردانندگان نظام گذشته و مزدوران غرب بود، ولی هدف و انگیزه اصلی این بود که اسلام تحقق پیدا کند و احکام اسلام اجرا شود و ارزش های اسلامی احیا شود و برای این کار می بایست تلاش شود. طبعاً احتیاج داشتیم به نیروهای فرهنگی کارآمدی که بتوانند در این جهت کار کنند و اگر نهضت به نتیجه رسید و انقلابی حاصل شد، افراد کارآمدی داشته باشیم که بتوانیم در جهت پیاده کردن اهداف اسلامی ازآن ها استفاده کنیم. این نکته از همان اوایل مورد توجه بود و به خصوص بنده درباره اش خیلی فکر می کردم. دوستان دیگر یا اصلاً توجهی به این مسائل نمی کردند و تنها به مسائل سیاسی می اندیشیدند، یا می گفتند که وقتی فعالیت سیاسی به نتیجه رسید و رژیم را توانستیم سرنگون کنیم، همۀ این کارها به راحتی انجام می گیرد، لزومی ندارد که مثلا ازحالا به فکر این چیزها باشیم. ولی بنده هر چه فکر می کردم به نظر خودم می آمد که ضرورت دارد ما از الآن به فکر مُهره سازی و کادرسازی باشیم و افرادی را تربیت کنیم که چه در دوران نهضت و انقلاب و چه بعد از دوران انقلاب بتوانند سررشتۀ کارها را به دست بگیرند و به حرکت انقلاب جهت بدهند و الا تنها استفاده از احساسات مذهبی مردم برای این که رژیم را سرنگون کنند، کافی نیست تا رژیم آینده، رژیم مطلوب اسلامی باشد. خوب ممکن بود شیاطین از نیروی روحانیت استفاده کنند و احساسات مذهبی مردم تحریک شود و کاری انجام شود، رژیم هم ساقط شود، ولی بعد خود آن ها میدان دار شوند؛ چیزی شبیه آن چه که در مشروطیت گذشته بود و تجربۀ تلخی برای روحانیت بود که آن همه سرمایه گذاری و فداکاری کرد و شهید داد، [اما] بعد روشنفکران غرب زده و فرماسونرها سرکار آمدند و حرکت انقلاب را از مسیر خودش منحرف کردند. ما فکر می کردیم که باید از این تجربه استفاده کنیم و از حالا به فکر این باشیم کادرهای اسلامی کارآمدی بسازیم که بعد از پیروزی انقلاب، این ها بتوانند جهت حرکت نهضت و انقلاب را تعیین کنند و جهت اسلامی به آن ببخشند…. در بین دوستان و کسانی که ما با آن ها کار می کردیم، کسی که تا حد زیادی به این موضوع توجه داشت، مرحوم دکتر بهشتی بود. ایشان در عین حال که فعالیت های سیاسی را خیلی مُجدّانه پی گیری می کرد، ولی به حرکت فرهنگی در این زمینه هم بها می داد. به هر حال با همفکری ایشان ما تصمیم گرفتیم که در حرکت فرهنگی در حوزه، مشارکت کنیم که جهتش به سوی تأمین کادرهای یک نظام اسلامی باشد. برای این هدف بهترین جا را مدرسه حقانی، منتظریۀ آن زمان، تشخیص دادیم که در آن شرایط، بهترین جا بود که می شد برای این هدف از آن استفاده کرد. خوشبختانه آن روز مسئولیت مدرسه به عهدۀ شهید قدوسی بود…. ایشان از ما دعوت کردند که در مدرسه منتظریه تدریس کنیم. مواد خاصی را پیشنهاد کردند، ولی من بلافاصله [با توجه به] هدف خاصی که دنبال می کردم و نیاز بیشتری که در [برخی] زمینه ها احساس می کردم، مباحث قرآنی و مباحث فلسفی را پذیرفتم…. تقریباً ۱۰ سال در مدرسۀ حقانی با مرحوم شهید قدوسی از یک طرف و با مرحوم شهید بهشتی از طرف دیگر همکاری هایی داشتیم…. چند سال آخر شاید ۶ ۵ سال آخر به عنوان یکی ازاعضای هیئت مدیره مدرسۀ حقانی با جناب آقای جنتی و شهید قدوسی کار می کردیم.

اهداف مدرسه حقانی اقتضا می کرد از ویژگی های خاصی برخوردار باشد؛ از جمله دردعوت از اساتید برای تدریس در مدرسه، علاوه بر دانش و تقوی، یکی از ملاک های مهم، هماهنگی فکری با اندیشه های امام خمینی بود. با توجه به اهداف مدرسه و تفکر و روش سیاسی اداره کنندگان و اساتید آن، که به مناسبت های مختلف مطالب سیاسی را در کلاس درس بیان می کردند، به صورت طبیعی، شکل گیری جوّ سیاسی مدرسه، به نفع انقلاب و علیه رژیم بوده، و می توان از آن به عنوان یکی از کانون های مبارزات در قم یاد کرد؛ به همین دلیل ساواک به این مدرسه حساسیت زیادی نشان می داد.

با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، فضای جدیدی در کشور به وجود آمد و افراد زیادی از دانش آموختگان مدرسه حقانی، در بخش های گوناگون نظام اسلامی عهده دار مسئولیت شدند. در این میان، از آن جا که از یک سو شهید بهشتی و شهید قدوسی مسئولیت های کلان قضایی را عهده دار شده بودند، و از سوی دیگر نیاز به روحانیان فاضل در قوۀ قضائیه محسوس بود، حضور دانش آموختگان مدرسه در این قوه بیشتر بود. آیت الله مصباح، به مناسبت، در این خصوص می گوید:

دوره ای که شهید بهشتی برای طلاب مدرسه حقانی برنامه ریزی کرده بودند، ۱۷ ساله بود. چهاردهمین سال تأسیس آن مدرسه بود که انقلاب پیروز شد. رئیس مدرسه که مرحوم آقای قدوسی بود، دادستان انقلاب شد و طبیعی بود که نیاز به قاضی داشتند. قضات قبلی دوران شاهنشاهی به درد اسلام نمی خوردند. بهترین کسانی را که می توانستند برای این کار در نظر بگیرند، شاگردان مرحوم آقای قدوسی بودند؛ یعنی شاگردان مدرسه حقانی که با مسائل قضایی هم آشنا بودند. مرحوم آقای قدوسی به جهت شناختی که از آن ها داشت، آن ها را به کار گرفت و بسیاری شان الان [= اواخر دهۀ هفتاد و اوایل دهۀ هشتاد] هم در رأس داد گاه ها و پست های دیگر هستند… بسیاری از آن ها هم از قضات و نمایندگان مجلس هستند.

ج) تربیت نیروهای فکری با تأسیس بخش آموزش مؤسسه «در راه حق»

مؤسسه «در راه حق»، سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با هدف پاسخ گویی به شبهات مسیحیت، که در آن ایام جوانان دانشجو و نوجوانان دانش آموزِ کشور را تهدید می کرد، از سوی برخی فضلا و مدرسین حوزۀ علمیه قم تأسیس شده بود.

به دنبال رشد گرایش برخی جوانان به افکار مارکسیستی و ماتریالیستی از اواخر دهۀ چهل به بعد و وجود خلأ در این زمینه، از آیت الله مصباح  که با داشتن تخصص در فلسفه و کلام اسلامی و آشنایی کافی به مباحث مارکسیست، توان پاسخ گویی به شبهات در این زمینه را داشت  برای همکاری دعوت به عمل آمد. ایشان با پذیرش این دعوت، به منظور تأمین نیروهای فکری و علمی لازم در میان طلاب حوزه علمیه قم، برای مقابله با این افکار و به طور کلی دفاع از عقاید اسلامی در برابر افکار انحرافی، بخش آموزش مؤسسه «در راه حق» را تأسیس کردند.

تصمیم بر آن شد که طلاب علاقه مند و زبده ای که دروس سطح را به اتمام رسانده و مشغول درس خارج شده بودند را جذب کنند و در یک دوره هشت ساله، مبانی اندیشه اسلامی و شیوه های دفاع از مکتب اسلام را به آنان آموزش دهند. اولین دورۀ آموزشی با حدود ۲۰ نفر دانش پژوه (در سال ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۴) از میان طلاب درس خارج آغاز شد. بیشترین درس ها از سوی آیت الله مصباح ارائه می شد. درس های ایشان در موضوعات فلسفی، تفسیر و اخلاق بود. دروس متعدد دیگری نیز در موضوعات اصول فقه، عربی جدید، انگلیسی و رشته های علوم انسانی در دستور کار قرار گرفت. کار آموزش و تحصیل در این دوره تا اواخر سال ۱۳۵۷ و اوایل سال ۱۳۵۸ ادامه یافت.

با پیروزی انقلاب اسلامی، شرایط ویژه ای در کشور پدید آمد که استاد و شاگردانش برای مقابله با تبلیغات ضداسلامی منافقین و گروه های چپ درس ها را تعطیل کردند و به دفاع از ارزش های انقلابی و اسلامی و پاسخ به شبهات مارکسیستی اقدام نمودند.

آیت الله مصباح درباره اقدامات صورت گرفته بعد از پیروزی انقلاب، می گوید:

… انقلاب به پیروزی رسید؛ لذا تمام فعالیت های آموزشی مؤسسه را در فعالیت های ایدئولوژیک متمرکز کردیم. در آن زمان، دو سه جزوه از جمله «ایدئولوژی تطبیقی» و «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» را منتشر کردیم. برای دوستان، دوره های کوتاهی گذاشتیم که آن بحث ها را داشته باشند، بعد برای تبلیغ به اطراف کشور بروند. تقریباً تمام برادرانی که در مؤسسه مشغول آموزش بودند، کلاس ها را تعطیل کردند. بعضی از آن ها که آمادگی داشتند (و الآن هر کدام مصادر اموری هستند) به تبلیغ رفتند و بعضی از آن ها که آمادگی نداشتند، دوره های کوتاه چند ماهه برای آن ها گذاشتیم و پس از گذراندن این دوره ها به اطراف کشور، به خصوص مناطق خیلی حساس مانند مازندران، گیلان، خوزستان، بوشهر و… رفتند…. در شهرها و روستاها، مجامعی برای نقد تشکیل می دادند؛ البته در بعضی مناطق مثل کردستان و گرگان خیلی خطرناک بود؛ حتی آمل که درگیری هایی بود، ولی آن زمان این صحبت ها مطرح نبود و دوستان تا پای جان برای فعالیت آمادگی داشتند. [خلاصه این که] ما وظیفه مان را در بعد فرهنگی متمرکز کرده بودیم تا این که بحمدالله منافقین رسوا شدند و با ترورهای کوری که انجام دادند، پایگاه خودشان را از دست دادند و عموم مردم نسبت به این ها بدبین شدند. با این شکست سیاسی که خوردند، کم کم از نفوذ افکارشان هم کاسته شد و الا اگر با آن وجهه قبل از انقلاب باقی می ماندند، خیلی خطرناک بود. محاسباتی که خارجی ها داشتند این بود که این ها نفوذ چشم گیری پیدا می کنند و جایگزین خوبی برای حکومت انقلابی خواهند بود…. متأسفانه آن زمان درحوزه های علمیه آمادگی برای این برخوردها خیلی کم بود و تقریبا ۹۰ درصد این فعالیت ها از جانب دوستان همین مؤسسه [در راه حق] بود که قبلا آموزش هایی را دیده بودند…..

استفاده مهم دیگری که بعد از پیروزی انقلاب از اولین دورۀ آموزش دیدگان مؤسسه «در راه حق» صورت گرفت، در جریان انقلاب فرهنگی، اسلامی سازی دانشگاه هاو تحول در علوم انسانی بود:

پس از مراجعۀ مسئولان ستاد انقلاب فرهنگی به آیت الله مصباح برای همکاری در زمینه تحول در دوس علوم انسانی، طرحی از سوی ایشان با همکاری برخی ازاولین آموزش دیدگان مؤسسه تهیه شد و مبنای کار قرار گرفت. مرحلۀ اول طرح که نسبتاً با موفقیت در مدت ۱۵ ماه (از تیر۱۳۶۱ تا شهریور۱۳۶۲) انجام شد، شامل دو قسمت بود: ۱. ارائۀ مباحث معارف اسلامی از سوی آیت الله مصباح ۲. تحقیق و مباحثه زیرنظر آیت الله مصباح برای نگارش ۵ کتاب محوری در ۵ رشته علوم انسانی: حقوق و علوم سیاسی، روان شناسی، علوم تربیتی، اقتصاد و جامعه شناسی. برای هر کدام از این رشته ها کمیته ای مشخص گردید. در هر یک این کمیته ها، ۲۰ نفر از اساتید دانشگاه و ۴ نفر ازاساتید حوزه در نظر گرفته شده بود که جمعاً ۱۰۰ نفر استاد دانشگاه و ۲۰ نفر از حوزه می شدند. افراد حوزوی، عموما، همان اولین آموزش دیدگان مؤسسه «در راه حق» در قبل از انقلاب بودند.

به رغم مشکلات پیش آمده در روند اجرای این طرح  که بخشی از آن به دلیل عدم همکاری برخی مسئولان ستاد انقلاب فرهنگی بود  اما در نهایت مرحلۀ اول طرح انجام و ۵ کتاب نوشته شد. این اولین گام در اسلامی سازی علوم انسانی بود که در جریان آن دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تأسیس شد.

بدین ترتیب، اقدام آیت الله مصباح در تربیت شاگردان در بخش آموزش مؤسسه «در راه حق» در قبل از انقلاب، علاوه بر آن که در پاسخ گویی به اندیشه های مارکسیستی و التقاطی در اوایل انقلاب، مورد استفاده قرار گرفت، در شکل گیری تحول در علوم انسانی و تأسیس مرکز مهم همکاری حوزه و دانشگاه نیز تأثیر گذار بود. (در خور ذکر است در تداوم برنامه های بخش آموزش مؤسسه در راه حق، چند سال بعد از پیروزی انقلاب، بنیاد باقر العلوم(ع) و بعدها در اواسط دهۀ هفتاد مرکز بسیار مهم و بزرگ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) شکل گرفت).

۴. تداوم مبارزات سیاسی در کنار فعالیت های فرهنگی

بر اساس آن چه در مقدمه نوشتار حاضر اشاره شد، آیت الله مصباح فعالیت های سیاسی مستقیم بر ضد رژیم داشته است؛ بنابراین، اشتغال آیت الله مصباح به فعالیت های فرهنگی و برنامه ریزی و کادرسازی برای نظام آتی اسلامی و اولویت دادن به این امور، به معنای کنارگذاشتن فعالیت های سیاسی نبود، بلکه در مواردی که فعالیت های سیاسی و مبارزاتی بدون التقاط بود، و به ویژه با امام خمینی ارتباط داشت، آیت الله مصباح فعالیت و همراهی داشت. ایشان در گفت و گویی که ظاهرا در اوایل دهۀ پنجاه با برخی روحانیان مبارز داشتند، دقیقاً بر همین نکته تأکید نمودند: هنگامی که مرحوم هاشمی رفسنجانی از آیت الله مصباح می خواهد: در تشکیل «جبهه مشترک ضد امپریالیسم» مشارکت نماید، ایشان پاسخ می دهد: اگر معنای تشکیل «جبهه ضد امپریالیسم»همکاری با مارکسیست ها و التقاطی ها باشد، بنده حاضر نیستم؛ ولی اگر جبهه اسلامی باشد، حاضرم؛ هر چه در قالب اسلام باشد، آمادگی دارم.

معمولاً دورۀ ۱۶ سالۀ نهضت اسلامی بر ضد رژیم پهلوی (۱۳۴۱-۱۳۵۷) به سه دوره تقسیم می شود: آغاز و تکوین نهضت (۱۳۴۱-۱۳۴۴)، افول نهضت (۱۳۴۵-۱۳۵۵)، گسترش نهضت و پیروزی (۱۳۵۶-۱۳۵۷). اسناد و گزارش های فراوان و متواتری درباره مبارزات سیاسی مستقیم آیت الله مصباح در دورۀ اول وجود دارد.

با این حال، در دورۀ دوم و سوم نهضت نیز، به رغم اولویت بخشی آیت الله مصباح به رویکرد فرهنگی و نیز اهتمام ایشان به پنهان کاری در مبارزات (به جهت اخلاص و نیز رعایت اصول مبارزاتی)، مواردی از اقدامات وی در این دو دوره منتشر شده است. این موارد، نشان دهندۀ تداوم مبارزات سیاسی ایشان در کنار فعالیت های فرهنگی است؛ البته برخلاف دورۀ اول که از پیشتازان مبارزات سیاسی بود، در این دو دوره، در فعالیت های سیاسی پیشتاز نیست. در هر حال، در ذیل به موارد منتشر شده از مبارزات سیاسی آیت الله مصباح از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷که نگارنده بدان دست یافته است، اشاره می شود. برای توضیح بیشتر می توان به منابع مورد استناد مراجعه نمود:

۱. نگارش پاسخ پیام امام خمینی به حوزه های علمیه در سال ۱۳۴۶ و توزیع آن، و زمینه سازی خروج یکی از روحانیان مبارزِتحت تعقیب در جریان انتشار پیام مذکور و پاسخ آن

۲. امضای تلگراف تسلیت فضلا و مدرسین حوزه قم به امام خمینی در سال ۱۳۴۹ بعد از وفات آیت الله حکیم (این تلگراف، در راستای ترویج مرجعیت امام اهمیت بسیاری داشت و به همین خاطر ساواک بدان حساسیت نشان داد و در مقام دستگیری عوامل اصلی آن برآمد)

۳. گزارش ساواک در ۹ آبان ۱۳۵۴ مبنی بر قصد آیت الله مصباح و چند نفر دیگر برای برپایی تظاهرات به نفع امام خمینی و دستور پی گیری موضوع

۴. گزارش ساواک در ۳۰ آبان ۱۳۵۶ مبنی بر ارسال «شش برگ اعلامیه به امضای روحانیون مبارز ایران» از سوی آیت الله مصباح به تهران «جهت یکی از دوستانش» که «اعلامیه های مذکور درتهران تکثیر و توزیع گردد»

۵. امضای اعلامیه فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم در تاریخ ۲۲ دی ۱۳۵۶ درباره محکومیت فاجعه ۱۹ دی قم

۶. امضای نامه فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به آیت الله شهید صدوقی در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۵۷ درباره محکومیت حادثۀ کشتار مردم یزد در ۱۰ فروردین

۷. امضای اعلامیه فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۳۵۷درباره تحلیل اوضاع اسفبار ایران و محکوم نمودن اقدامات رژیم

۸. امضای نامه فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به رئیس جمهور فرانسه در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۵۷ درباره لزوم احترام به امام خمینی و فاصله گرفتن از رژیم پهلوی

منابع

اسناد انقلاب اسلامی، ج۳، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴.

انتقام (نشریه داخلی حوزۀ علمیه قم در سال های ۱۳۴۳-۱۳۴۴)، محمدتقی مصباح یزدی، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، تهران، شروق، ۱۳۷۹.

تاریخ شفاهی مدرسه حقانی، بهمن شعبان زاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴.

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج۱، علیرضا جوادزاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵.

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج۴، به کوشش محسن صالح، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵.

خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی، ج۲، به کوشش محمدرضا احمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴.

خاطرات آیت الله محمد یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰.

خاطرات آیت الله مصباح یزدی (در اوایل دهۀ هفتاد)، ۱۵ جلسه، (این ۱۵ جلسه توسط مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما به صورت دستی پیاده شده است). در خور ذکر است بخش هایی از این خاطرات، در کتاب هایی که درباره آیت الله مصباح نوشته شده، آمده است.

زندگی نامه شهید آیت الله علی قدوسی، به کوشش مسعود موسوی آشان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴.

گفتمان مصباح (گزارشی از زندگانی علمی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی)، رضا صنعتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۹.

نهضت امام خمینی، ج۲، حمید روحانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۶.

هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه (خاطرات، تصویرها، اسناد، گاه شمار)، ج۱، اکبر هاشمی رفسنجانی، به کوشش محسن هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۷۶.

یاران امام به روایت اسناد ساواک، روایت پایداری (کتاب شانزدهم، شرح مبارزات حضرت آیت الله ربانی شیرازی)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۷۹.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.