مقدمه

هر چند امروزه بیش از هزارو چهار صد سال، از طلوع این نور رحمت می گذرد، اما تعمق و تفکر، در شخصیت و سیره سیاسی بی نظیر پیامبر(ص)، چشم اندازهای تازه و مفید را در برابردیده گان مان می گشاید، و ما را به نکات استراتژیک سیاسی خاص، در زمینه حکومت داری و رهبری و تعامل با دوست و دشمن متوجه می سازد، چرا که سیره نبوی منبع سرشار و غنی و کارگاه بزرگی است که باید با تشخیص شاهرگ و کانال کشی منظم آن به شبکه های ضروری حیات، به خوبی مورد بهره برداری مطلوب قرار گیرد تا اینکه برای ابد به عنوان بزرگترین مشعل، جهت پرتو افکنی در مسیر طولانی دعوت و ایجاد حکومت اسلامی و رفع نیاز های روحی و روانی جامعه انسانی پایدار بماند.

بنابراین تحقیق در سیره رسول خدا(ص)در جوانب متعدد و قرار دادن آن در دسترس افراد مخلص و بهره گیری از آن در راستای دعوت به سوی خدا امری لازم و ضروری به نظر می رسد . زیرا پیامبر(ص) زیباترین الگوی نمادین و سرمشق حیات نوع انسانی و هر آینه جلوه اسوه حسنه الهی است و شناخت ابعاد و جلوه‌های اسوه برتر انسانی در گرو تحلیل راستین سیرة نبوی امکان‌پذیر است، اسوه به معنای الگو گرفتن و سرمش قرار دادن دیگری است، چه آن الگو خوب باشد و چه بد. (راغب اصفهانی،۱۹۹۷م،ذیل ماده «اس و») به همین جهت قرآن اسوه معرفی شده از جانب خود را به صفت حسنه متصف می‌نماید: « لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَهٌ » (احزاب/ ۲۱) « به حقیقت سرمشق و الگوی زیبایی در پیغمبر خدا برای شمال هست . برای کسانی که امید به خدا داشته و جویای قیامت باشند و خدا را بسیار یاد کنند » او سرمشقی مناسب برای همه انسانها در همه عصرها و نسلهاست. بدون تردید شناختن الگویی با چنین مقام بلند و رفیعی انسان را در پیمودن حرکت به سمت پاکی و درستی و نورانیت مطلق یاری خواهد کرد.

یکی از علل عمده مشکلات پیچیده امروزه مسلمانان، دوری از سیره پیامبر(ص) و نداشتن درک لازم از آن و در صورت فهم نسبی غفلت از تطبیق عملی آن در امور فردی و خانوادگی و اجتماعی وغیره است، چرا که اسوه و الگو بودن پیامبر، مقتضی آشنایی و عمل به سیره ی عملی اوست، و هر گونه انحراف از آن ما را از رسیدن به اهذاف محروم می کند و تجارب فراوانی که در کتب سیره و تاریخ امت اسلامی آمده اند این ادعا را به اثبات می رساند. امری روشن است پیامبر گرامی با بینش سیاسی مدبرانه و شخصیت ممتاز خویش محبت را جایگزین نفرت و عزت را جایگزین تحقیر و صلح و دوستی را جایگزین جنگ و دشمنی نمود. ایشان اخلاقش آن قدر عظیم بود که همه، او را می ستودند، او با تحمل و بردباری بی نظیرش همه، از جمله مخالفانش را مدیون و مغلوب خود کرده بود، او با صداقت و درستکاری اش در قلب همه، از دوست تا دشمن نفوذ کرده بود. مسلّما شیوه برخورد آن حضرت با مخالفان و منتقدان در حکومت نبوی می‌تواند الگویی مناسب برای برپایی حکومت اسلامی و تداوم آن باشد، بعد از هجرت پیامبر به مدینه و برپایی دولت نبوی گروه های مختلفی به دشمنی و مخالفت با پیامبر و حکومت تازه تأسیس نبوی پرداختند. سران مشرک قریش در مکه و مدینه، یهودیان مدینه، منافقان مدینه و اطراف آن، افراد ناآگاه و مستضعفان فکری که به وسیله رؤسای قبایل و یهود برای دشمنی با دولت نبوی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. دلیل اصلی پردازش به مقوله سیره سیاسی پیامبر(ص) در مورد نحوه تعامل با دشمنان و مخالفانش را به اختصار می توان چنین بیان کرد:

اولا: راهکارهای جدید را پیش روی ما قرار می دهند.

ثانیا: مجموع سئوالات ذیل پاسخ شفاف خود را در سایه تشریح سیره سیاسی پیامبر می یابند.

الف) حکومت اسلامی مدینه و در راس آن پیامبر، جهت ابلاغ رسالت و تحقق بخشیدن به اهداف خویش، از چه روش و متد عملی استفاده می کردند؟

ب) تئوری خاص پیامبر در تشکیل دولت وملت سازی و تعمیق و گسترش آن، بر چه مبانی استوار بود؟

ج) ظرفیت جریان مُدارا و نرمش بعنوان اصلی قرآنی تا چه حدودی می تواند کاربرد داشته باشد و از مجوز قرآنی برخوردار باشد؟ آیا این یک اصل مطلق است؟ و همه جا حتی در اصول و قوانین دینی نیز جاری است؟ بدون تردید این اصل، نمی‏تواند مطلق باشد و حتما حدودی دارد که اجرای فراتر از این حدود، آن را تبدیل به یک پدیده ضدارزشی یعنی مداهنه و مصانعه و سازشکاری در حق می‏ گرداند. اما این اصل هرگز باعث نمی گردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گر، در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت کشف توطئه دشمن، پیمان شکنی، تجاوز آنها به مقر حکومت اسلامی و تهدید کیان اسلام، پیامبر(ص) نیز با قاطعیت و سخت گیری تمام رفتار می کردند. «مدارا و نرمش وصلابت و قاطعیت» دو شاخص ویژه از برخورد سیاسی پیامبر(ص) در سیره نبوی در ارتباط با مخالفان به شمار آمده و در حیات سیاسی و اجتماعی پیامبر (ص) چه در فقدان قدرت و حکومت، و چه پس از تشکیل حکومت و کسب اقتدار، در گفتار و رفتار ایشان به معنای قرآنی آن استمرار داشته‏ است. لذا ضروری است ضمن بررسی و تحلیل مختصر مدیریت سیره سیاسی پیامبر(ص) به بیان مطالبی در مورد مدارا و تسامح اسلامی و الفت و انعطاف، ونمونه ‏هائی از موضعگیری‏ های مدارا و ملایمت و قاطعیت و صلابت اسلامی در احادیث و سنت پیامبر(ص)، در رابطه با دشمنان و مخالفانش پرداخته و از سیره سیاسی نبوی و راهکارهای تحلیلی آن در این زمینه سخن به میان آورد و به جای تأکید و تمرکز تنها برروایت تاریخ و آموزه‌های آن، به «تحلیلی سیاسی» آن نیز روی آورده شود تا در پرتو آن بتوان به ژرفای پرگستره سیره جامع و شامل نبوی در همه جوانب دست یازید.

معنای لغوی و اصطلاحی «سیره»

الف) معنای لغوی

سیره درزبان عربی از ماده «سیر» است، سیر یعنی حرکت، رفتن، راه رفتن. همچنین نوع راه رفتن. سیره بر وزن «فِعله » است و در زبان عربی، دلالت بر نوع می کند. (عمید،۱۳۸۰ش،ذیل واژه) راغب اصفهانی سیره را به معنای حالتی دانسته که انسان یا غیر انسان بر آن حالت باشد.(راغب اصفهانی،۱۹۹۷م،ذیل واژه« سیره») طریحی نیز، سیره را به طریقه، هیئت و حالت معنا کرده است.(طریحی،۱۴۱۴ق،ذیل واژه «سیره) ابن منظور نیزگوید: سیره از کلمه «سیر» به معنای رفتن است و خود کلمه سیره به معنای روش و رفتار و سنت و طریقت و هیأت می باشد.(ابن منظور‌،۱۴۱۴ق،ج۶،ص ۳۹۹) «سیره» اصلى است که دلالت بر گذشت و جریان دارد از «سار،یسیر،سیراً» و «سیر» به معناى سیر در روز و شب است. «سیره» روش در چیزى و به معناى سنت است، زیرا حرکت مى کند و جریان مى یابد.(ابن فارس،۱۴۱۱ق،ج۳،ص۱۲۰) می بینیم بیشترکتب لغت «سیره» را به معناى روش و راه دانسته اند، بنابراین در معناى سیره گونه اى دوام و استمرار نهفته است. ومعناى دیگرى که براى سیره یاد کرده اند هیأت و حالت است. سیره حالتى است که انسان و غیر انسان به گونه غریزى یادریافتى بر آن است و گفته مى شود سیره نیکو سیره زشت و سخن خدا که مى فرماید: «سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى» (طه/۲۱) «حالت چوبى که عصا [ى موسى] داشت.» (راغب اصفهانی،۱۹۹۷م، ذیل واژه «سیر»؛طریحی،۱۴۱۴ق،ج۳،ص۳۴۰؛ابن منظور،۱۴۱۴ق،ج۴،ص۳۸۹) سیره به معناى روش و رفتار و حالت و حیات معنى شده است. برابر این بیان سیره به معناى حرکت یا رفتارى است که جهت خاص را پى مى گیرد: «سیره» اسم از سار است. سنت راه مذهب هیأت و سیره به یک معنى اند.(شرتوتی،۱۳۷۴ش،ج۱،ص۵۶۲) در واقع سیره براى بناء نوع است و دلالت بر گونه ویژه از سیر دارد; یعنى گونه هیأت حالت جریان و چگونگى نوعی.(مصطفوی،۱۳۵۴ش،ج۵،ص۲۸۸) منظور از نوع تکرار عمل نیست بلکه شیوه و روش است که در آن دوام باشد. از آن جا که امکان دارد بر خورد با یک حادثه بیش از یک مرتبه رخ ندهد به شیوه آن برخورد سیره اطلاق مى شود. شهید مطهری می نویسد: سیره در زبان عربی از ماده سِیر» است. «سیر» یعنی حرکت، رفتن، راه رفتن، «سیره» یعنی نوع راه رفتن، سیر یعنی رفتن، رفتار، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناخت سبک رفتار پیغمبر است. آنها که سیره نوشته‌اند رفتار پیغمبر را نوشته‌اند [و نه سبک و اسلوب پیغمبر در رفتار را] این کتابها که ما به نام سیره داریم؛ سِیر است نه سیره… رفتار پیغمبر نوشته شده است، نه سبک پیغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پیغمبر، نه متد و روش پیغمبر. (مطهری،۱۳۸۰ش،ص۴۷؛ زرین کوب، ۱۳۸۷ش،صص۹۰ – ۸۶) همان طور که ملاحظه می شود «سیره» به اصل رفتار وحالت اطلاق می گردد وحال اینکه« سبک» روش را بیان می کند.البته برخی هردو واژه «سبک وسیره» رابه یک معنا به کار می برند، تصور می کنند که سیره نیز نوع روش وسبک می باشد، ولی این دو تفاوت چشمگیری با هم دارند.

ب) معنای اصطلاحی

«سیره» از قرن اول و دوم هجری بین مسلمین رایج گردید و ریشه ی عربی دارد، وعبارت است از تداوم و استمرار سیرت و روش عملى مردم یا جمعى از آنان بر انجام دادن یا ترک کارى. از سیره در اصول فقه به عنوان یکى از راههاى دستیابى به احکام شرع سخن به میان آمده، تا جایی که در باب هایی از فقه نیزدر مورد احکام گوناگون، بدان استناد و استدلال کرده‏ اند. سیره در اصطلاح به آن بخش از رفتار و روش عملی هر شخص گفته می‏شود که از حالت وحدت و یکبار یا چند بار محدود انجام گرفتن بیرون آمده باشد و به مرحله تکثر و مداومت رسیده باشد، و به صورت یک سبک و متد درآمده باشد. سیره در روایات با آنچه در اصطلاح یاد شده سازگارى و هماهنگى دارد. در مجموع مى توان سه معنى براى سیره در اصطلاح یاد کرد که با آنچه که در روایات آمده سازگارى دارند یا دست کم در احادیث و کتب لغت به این معانی نیز اشاره شده است.

تعریف سیره سیاسی پیامبر(ص)

سیره همانطور که استاد مطهری و دیگران بیان کردند: همان نوع، سبک و متد رهبری و هدایت جامعه و امت اسلامی است. سیاسی منسوب و مربوط به سیاست است، کسیکه به امور سیاسی پرداخته و سیاست را پیشه خود سازد.

اما سیاست در لغت فارسی دارای معانی گوناگونی است:

۱ – حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت

۲- سیاست کردن و حکومت کردن

۳- مجازات کردن و تنبیه نمودن

۴- روش و شیوه، همچنان به معنی اداره نیز آمده است، در اصطلاح برای سیاست در علم سیاسی، تعریف ها و تعبیرهای گوناگونی، صورت گرفته است.(مجله اندیشه،۱۳۷۰ش،ص۹۰) سیاستمداران ما به جای الگو گیری از جوانب مختلف سیره پیامبر، به روش و متد های سیاسی ماکیاولیستی و غربی که بر مبنای حیله و مکر و فریب و نیرنگ «اختلاف بینداز و حکومت کن» بنا نهاده شده است، روی آوردند. اکنون با در نظرگرفتن این مسائل در تعریف سیره سیاسی پیامبر میتوان گفت که سیره سیاسی پیامبر، عبارت از سبک و متد اداره مردم (امت اسلامی) است. یعنی شیوه های که پیامبر جهت رهبری و هدایت مردم ورساندن پیام و انجام دادن رسالتش از آن پیروی می کردند، سیره سیاسی پیامبر را تشکیل می دهد. نخبگان علوم سیاسی، در بینش و درایت سیاسی پیامبر(ص) تحقیق نموده و در مقابل عظمت درک و بینش سیاسی او مبهوت و متعجب مانده اند.

بنیان حکومت اسلامی

نخست نباید فراموش کرد که « قضیه حکومت و نظام اسلامی ساخته و پرداخته حرکت اسلامی و بنیانگذاران و پیروان آن نیست، بلکه حقیقتی است که نصوص انکار ناپذیر و قاطع اسلام و حوادث ثابت تاریخی و ساختار رسالت فراگیرش، آن را گواهی می دهند.» (قرضاوی،۱۳۸۱ش،ص۲۶) پیامبر به منظور پایه گذاری تشکیلات منسجم ( حکومت ) باید به دو امر مهم دست می یافت: نخست سرزمینی که از لحاظ ژئوپولیتکی و ژئو استراتژیکی در موقعیت مناسب قرار داشته باشد، تا مسلمانان بتوانند آزادانه در آن استقرار یابند. و دیگری، ایجاد دولت و حکومت، که رسیدن به این مهم منوط به ایجاد اتحاد بین مردم و یا به مفهوم مدرن، ملت سازی می باشد.

در ارتباط بین افراد جامعه با حکومت، گروه‏ های موافق و مخالفی وجود دارند که با برخوردهای متفاوت حکومت روبه ‏رو می ‏شوند. صرف ‏نظر از انگیزه مخالفت‏ها و چرایی آن‏ها، نحوه برخورد حکومت با گروه ‏های مخالف در جوامع قابل بررسی است و از برخوردهای ساده و همراه با ملایمت تا برخورد خشن، ضرب و جرح و به دار کشیدن مخالفان را در طول تاریخ شاهد بوده‏ایم. لیک باید دید که پیامبر(ص) چه اقدامات ضروری را برای تشکیل حکومت اسلامی تشخیص و عملی نمودند؟

پس از تشکیل حکومت اسلامی مبنای پیامبر، در ابتدا همزیستی با همه شهروندان بود. در چارچوب عدالت و مدارای اسلامی با آنها برخورد می‌کرد و تا حد اعلا، بدیها، کارشکنیها و دشمنیهای مخالفان را تحمل می‌نمود. برخورد پیامبر با این مخالفان که به کمتر از ساقط کردن حکومت و کشتار مسلمانان راضی نبودند هرگز از اصل هدایت‌گری، انصاف، رحمت و عدالت عدول نکرد، در برخی موارد در مقابل دشمنان اسلام با قاطعیت ایستاد. پس از نقض پیمان از سوی مشرکان و فتح با عزت مکه به دست مسلمانان، همه آنها به جز تعداد محدودی مورد عفو و بخشش پیامبر قرار گرفتند. ایشان پس از ورود به مکه فرمود: امروز آنچه را که برادرم یوسف گفت من هم می‌گویم: «لا تثریب علیکم الیوم، یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین. اذهبوا فانتم الطلقا»(احمد بن حنبل،۱۴۱۴ق،ج۴،ص۵۸۳،حدیث۴۵۴۹۱) «امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را می آمرزد و او ارحم الراحمین است» اما پیامبر (ص) دستور قتل چند نفر را صادر کرد و فرمود که آنها را هر کجا یافتند اگر چه به پرده کعبه خود را آویخته باشند ایشان را بقتل برسانند. (ابن هشام،بی تا،ج۱۴،صص۴۳ – ۴۲؛ ابن سعد،۱۹۵۷م،ج۲،صص۱۵۰ – ۱۳۵)

گروه های مخالف پیامبر(ص)

تغییر ساختار قدرت در عربستان زمان پیامبر که نتیجه اش تبدیل نظام قبیله ای به نظامی اسلامی بود، با مخالفانی روبه رو شد که منافعشان با منافع نظام جدید سازگار نبود، از این رو دشمنی هایی در قالب گروه های مختلف در مقابل پیامبر(ص) صورت گرفت که ایشان متناسب با شرایط محیطی و زمانی و با در نظر گرفتن ویژگی های مخالفانش، سیاست های گوناگونی را در برخورد با آنها در پیش گرفتند. در یک تقسیم ‏بندی کلی، می‏توان مخالفان پیامبر(ص) را به سه دسته تقسیم نمود:

الف)مشرکان و اشراف: مشرکان و اشراف مکه نخستین گروهی بودند که سدی بزرگ و محکم در راه اهداف پیامبر تشکیل دادند، کسانی که با در دست داشتن قدرت در۱۳ سال دوران پیغمبر در مکه و همچنین ایجاد جنگ های بزرگ در دوران حکومت پیامبر در مدینه مخالفت های جدّی خود را نشان دادند.

ب) یهودو اهل کتاب: دشمنی‌شان با پیامبر (ص) و حکومت نو پای اسلامی در مدینه بود. این گروه ابتدا پیمانی را امضا کردند و به حمایت از مسلمانان متعهد شدند. اما علی رغم این تعهد دو جانبه، سرناسازگاری با دولت نبوی برداشته و در صدد انحراف مسلمانان و تخطئه دین اسلام و پیامبر برآمدند. دشمنی اصلی گروه یهود را باید با ورود پیامبر به مدینه در نطر گرفت. هر چند شخص پیامبر در هنگام تشکیل حکومت اسلامی، با بستن پیمان معروف مدینه به حقوق این گروه احترام گذاست و از در صلح وارد شد، اما رفته رفته یهودیان، وجود نظام جدید در مدینه را در تعارض با منافعشان می دیدند و در نتیجه به سیاست مخلافت با جریان اسلامی روی آوردند، چیزی که باعث شد طرف مقابل هم رفتار و روش خود را تغییر دهد. یهودیان بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه با ثروت بی شمار خود، به همکاری با مشرکان و ایجاد توطئه هایی علیه پیامبر، علاقه ی زیادی از خود نشان دادند. حاصل آن هم برخورد قاطعانه ی پیامبر با آنها بود؛ اخراج از مدینه و کشتار گروهی از آنها. قرآن در سوره‌های (آل عمران/۶۵ – ۵۷؛بقره/۱۴۴ – ۱۴۲) مسلمانان را به کناره گیری از یهودیان و عدم دوستی با آنان سفارش می‌کند.(ابن هشام،بی تا،ج۱،ص۵۱۳،ج۳،ص۵۱)

ج) منافقان: دشمنی با اسلام و پیامبر (ص) را از همان ابتدای شکل گیری کلید زدند. قرآن کریم منافقان را افرادی بیمار دل و فریبکار، با ظاهری مسلمان اما باطنی آلوده و شیطان صفت معرفی می‌نماید. منافقین مدعی ایمان به خدا بودند، در ظاهر به رسالت پیامبر اقرار داشتند، اما ایمان آنان ظاهری بود و نه قلبی. آنان واجبات اسلامی را با سختی و کراهت انجام می‌دادند، نماز را با سستی و کسالت به پا می‌داشتند، در برابر مردم ریا کرده و خدا را یاد نمی‌کردند.آیات (نساء/۱۴۲ – توبه/۶۵- ۶۴) بیانگر خصوصیت مذکور در مورد آنان می باشد. بسیاری از آنان اسلام خویش را تغییر داده و به فتنه گری و آشوب در جامعه پرداختند. تعدادی از منافقین در مدینه و تعدادی دیگر در اطراف مدینه بودند. (توبه//۱۰۱)

آنان در پیش آمدهای اجتماعی و حوادث، موضع گیری‌های خاص داشتند که هیچ‌گاه با مصلحت جامعه، حکومت اسلامی و مسلمانان هماهنگ نبود. هیچ‌گاه در راستای آرامش و سلامت جامعه قدم بر نمی داشتند و موقعیت‌های خطرناکی را با هدف ضربه زدن به حکومت اسلامی و بدنه مسلمان جامعه و در راستای خشنودی دشمنان اسلامی به وجود می‌آوردند. طه حسین می نویسد: « کار پیغمبر با منافقین مشکل و پیچیده بود… امر منافقین از جهتی از امر مشرکین و یهود آسان تر بود، چرا که میان ایشان و مسلمانان جنگی نبود… لیکن از جهت دیگر از گرفتاری مسلمین با مشرکین و یهود دشوارتر بود، برای این که منافقین کار آنان و اینان ( مشرکان و یهودیان ) را در پیش نگرفتند و کفر خود را برای پیغمبر و یارانش آشکار نکردند… بلکه اظهار اسلام نمودند… .» (طه حسین،۱۳۳۹ش،ص۷۶). این گروه توسط قرآن بسیار مورد مذمّت قرار گرفتند، ولی با وجود برخی کارشکنی های علنی، پیامبر در مقابل آنها در بعضی مواقع مدارا می کرد و البته در چند مورد چون تخریب مسجد ضرار به طور جدی با آنها برخورد کردند. منافقین همواره تا آخرین سال های زندگی حضرت محمد، به مخالفت های خود ادامه دادند. قرآن کریم در آیات بسیاری به توصیف منافقین، رفتارها، اهداف و دشمنی‌های آنان پرداخته است که بیشترین آنها در سه سوره توبه، احزاب و نساء آمده است.

سیاست ها و اصول کلی پیامبر(ص) در مقابله با گروه های مخالف

سیاست های کلی پیامبر(ص) در مقابله با دشمنانش در ۱۳ سالِ مکه و ۱۰ سالِ مدینه تفاوت هایی داشت. عمده سیاست های ایشان در مکه، با توجه به محیط و میزان توانایی ای که داشتند، با رویکردی مسالمت آمیز همراه بود، حال آنکه در مدینه شرایط به گونه ای دیگر بود و جنگ و مقابله ی نظامی در کنار صلح، رویکرد غالب بود. با مطالعه ی سیره ی پیامبر در این زمینه، به خوبی قابلیت های بالا و توانمندی ایشان به عنوان سیاستمداری خبره و آگاه به شرایط جامعه ی خویش به اثبات می رسد. به اختصار می توان اصولی که پیامبر(ص) در رابطه با مخالفانش اعمال می کردند به این صورت بیان کرد:

الف) مدارا راهکاری حکیمانه در سیره نبوی

مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که در بهبود روابط اجتماعى نقشى مهم و اساسى دارد. اگر در جامعه‏اى از این اصل ارزشمند به درستى و بجا استفاده شود، از بسیارى از کجروى‏ها، از جمله قطع روابط و کینه‏ورزى و دشمنى، جلوگیرى خواهد شد و اعضا و افراد آن جامعه با آرامش روانى بیشترى زندگى خواهند کرد.

اسلام روى این اصل تأکید فراوان ورزیده و پیامبر(ص) همواره در زندگى پر برکت خود بدان عمل کرده، آن را منش و روش خود قرار مى‏دادند و با مدارا و گذشت شناخته مى‏شدند. پیامبر اکرم(ص) به خاطر گذشت و مدارایش، از خداوند لوح «وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» گرفت و بسیارى از دشمنان و معاندان از گذشت و مداراى ایشان به حقانیت نبوت ایشان پى برده و اعتراف مى‏کردند و بى‏اختیار فریاد برمى‏آوردند: « اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ »(انعام/۱۲۴) «خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد. » برای روشنگری و تبیین این اصل،ابتدا باید به واژه شناسی «مدارا» پرداخت: «مُدارا» در لغت، به معنی نرمش و ملاطفت و رفق با مردم و چشم پوشی از خطای آنان است و در روایات اسلامی نیز به همین معنا بکار رفته است. از آیات قرآن به خوبی روشن می‏شود که پیامبر گرامی اسلام مأمور به نرمش و مُدارا با مردم بوده‏اند. همچنین گفته اند: از ریشه «دری ـ درایه» در لغت، به معنای مجامله و ملاطفت، برخورد مؤدبانه یا چاپلوسانه آمده است. (آذرتاش،ص۱۹۶) منظور از «مدارا» در این نوشتار، نوعی برخورد همراه با سعه صدر، گذشت و تحمّل است؛ معادل آنچه امروز از آن به تساهل تعبیر می ‏شود. البته این تعریف به معنای بی‏تفاوتی نسبت به عقاید مخالف نیست. به تعبیر دیگر، «مدارا با اعتقادورزان است، نه با اعتقادات. گفته اند: مدارا از «دارأته» و «داریته» هم با همزه و هم بدون همزه مى‏آید. این افعال هنگامى به کار برده مى‏شود که شخص با پرهیز از درگیرى با دیگرى، با او با نرمى و ملایمت رفتار کرده باشد. ابن‏منظور مى‏نویسد: هر که آن را با همزه استعمال کند، معنایش «الاتقاء لشره»، و هرکه بدون همزه استعمال کند، از باب «دریت» به معناى خدعه و نیرنگ گرفته است.(ابن منظور،۱۴۱۴ق،ج۱،ص۷۱) چنانچه ابن منظور در جای دیگر گوید:«مدارا» بر رفتارى اطلاق مى‏شود که شخص به خاطر پیامدهایش به آن تن در مى‏دهد و با طرف با اغماض و گذشت برخورد مى‏کند. به همین دلیل، برخى از لغت‏شناسان گفته‏اند: کسى که مدارا مى‏کند در حقیقت، کینه و غیض خود را پنهان کرده و اظهار دوستى مى‏ کند.(ابن منظور،۱۴۱۴ق،ج۱۴،ص۲۵۵) اصل «مدارأه» به معناى مخالفت و مدافعه است. سخن خداى متعال که در بیان یکى از ویژگى‏هاى مؤمنان فرموده، از همین باب است. خداوند متعال مى‏فرماید: «آنان کسانى‏اند که «سیئه»را با «حسنه»دفع مى‏کنند. (قصص/۵۴) ابن‏ عباس در تفسیر این آیه گفته: «مؤمنان کسانى‏اند که دشنام و اذیت را با سلام و مدارا پاسخ مى‏دهند.(غزالی،بی تا،ج۶،ص۲۸) معادل دیگر مدارا در عربى «رفق» است. رفق به معناى نرم‏خویى و ظرافت داشتن در کار است و به کسى که نرم‏خویى پیشه مى‏ کند، «رفیق» مى‏گویند.( فراهیدی،۱۴۰۹ق،ج۵،ص۱۴۹) اما آنچه در فارسى کاربرد دارد، بیشتر معادل کلمه «رفق» در عربى یعنى مهربانى، عطوفت و گذشت است. بدین‏روى، در فرهنگ‏هاى‏فارسى‏این‏واژه را این‏گونه تعریف مى‏کنند: مدارا در لغت به معناى ملایمت، نرمى، بردبارى، سازگارى، لطف، خضوع، فروتنى و شفقت آمده است. (دهخدا،علی اکبر،۱۳۷۲ش،ذیل کلمه«مدارا»)

مدارا با مداهنه و سازش تفاوت دارد. سازش و مداهنه کوتاه آمدن در اصول و مصالح اسلام براى کسب منافع شخصى یا گروهى است، در صورتى که مدارا کوتاه آمدن در منافع و مضار شخصى یا کوتاه آمدن براى کسب منافع و مصالح عمومى و اسلامى است. غزالى در بیان تفاوت میان مدارا و مداهنه مى‏گوید: اگر به هدف سالم ماندن دینت و اصلاح برادرت، از خطاى طرف چشم پوشیدى، این مداراست، اما اگر به هدف بهره ‏بردارى شخصى و رسیدن به خواسته ‏هاى درونى و حفظ مقام و موقعیت گذشت کردى، این مداهنه است.(غزالی،ابوحامد،بی تا،ج۵،ص۱۸۴) در جهان امروز که سخن از مخالفان سیاسى و شیوه برخورد احزاب و حکومت‏ها با مخالفان است و برخورد همراه با تساهل و تسامح با مخالفان سیاسى یک ارزش به حساب مى‏آید، اصل اولیه رفتار پیامبر (ص) این بود که با مخالفان همواره مدارا می کرد و با ملایمت آنها را به دین حق دعوت می نمود. این اصل و رفتار پیامبر (ص) با مخالفان، طبق فرمان خداوند و آیین نامه ای است که می فرماید: « وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا »(انفال/۶۱) «اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده.»

پیامبر در راستای تحقق اهداف اصلی خود در امر هدایت جامعه، این شیوه را برگزید و اصل رحمت و محبت اساس دعوت ایشان بود و راز موفقیت او در تألیف قلب‏ها، همان محبت و ملایمت او بود که از صد لشکر قوی‏تر است، تا جایی که سیره ‏نویسان در توصیف آن حضرت نگاشته ‏اند:«پیامبر(ص) دارای قلبی رقیق بود و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود. اگرچه در محدوده سمحه و سهله بودن دین، بحث‏های فراوانی مطرح است، که آیا این به معنای گذشتن از اصول دین و کوتاه آمدن در مقابل اقدامات مخالفان است یا نه؟ در پاسخ می‏توان گفت: هیچ‏گاه منظور از مدارا نسبت به مخالفان زیر پا گذاشتن اصول دین و تعالیم ضروری آن نیست، بلکه آسان‏ گیری اولاً، در اصل پذیرش دین است که هیچ‏گونه اجبار و اکراهی در آن نیست؛ ثانیاً، در عمل به احکام دین، تا جایی که اصول آن حفظ شود.

پیامبر(ص) در مقابل بت ‏پرستان، کفار و مشرکان قریش چاره‏ای جز مدارا نداشت؛ زیرا در ابتدای راه بود و می‏بایست با مدارا و به آرامی آن‏ها را به سمت دین اسلام بکشاند. اما در برخورد با اهل کتاب و پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، هر دو نوع برخورد را داشت؛ یعنی تا آنجا کم ممکن بود با گفت‏وگو و با عهد و پیمان سعی در زندگی مسالمت‏ آمیز در کنار هم داشت، اما وقتی آن‏ها پا را فراتر نهاده، خیانت می‏کردند یا نقض پیمانی صورت می‏گرفت. پیامبر به شدت برخورد می‏نمود؛ همانند برخورد عملی با قبایل یهودی مدینه.(ابن هشام،بی تا،ج دوم،ص۱۹۸)

آن حضرت به دلایل گوناگون سیاسی و اجتماعی با مخالفان با ملایمت و رفق برخورد می‏نمود، آن‏گونه که با عبداللّه بن اُبی برخورد کرد و در جریان فتنه ‏انگیزی وی پس از غزوه «بنی ‏المصطلق» حاضر به کشتن او، که سرکرده منافقان بود، نشد و در پاسخ به فرزند عبداللّه، که اجازه قتل پدرش را از پیامبر طلب نمود، فرمودند: «تا هنگامی که زنده است، مانند یک دوست و رفیق با او به نیکی رفتار می‏کنیم.» به قول ابن‏ هشام، همین رفتار آن حضرت باعث شد که عبداللّه بن ابی از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله خود قرار گیرد. (همان،ص۱۹۹)

اما اگر مخالفت آن‏ها درباره اصول تغییرناپذیر دین یا فتنه‏ انگیزی در میان مسلمانان در مقابله با اساس دین اسلام بود، پیامبر شیوه مدارا را کنار گذاشته، به شدت با آن‏ها برخورد می‏نمود؛ همانند به آتش کشیدن مسجد «ضرار» که منافقان به سرکردگی ابوعامر به بهانه بیماری و عدم توانایی حضور در مسجد «قبا» ساختند و با حربه «مذهب علیه مذهب» تصمیم داشتند به جامعه نوپای مسلمانان ضرر بزنند که پیامبر به دلایل زیان رساندن به مسلمانان، تقویت کفر، ایجاد تفرقه میان مؤمنان و پایگاهی برای محاربان. آن را به آتش کشید: شایان ذکر است، پیامبر اکرم(ص) در جنگ، تنها به مسائل نظامی اکتفا نکرده و از «دیپلماسی»، به عنوان یک وسیله در جهت تقویت مواضع و به دست آوردن موفقیتهای بیشتر استفاده می کردند. در این زمینه، به مورد زیر اشاره نمود:

ـ در کارهای سیاسی با قاطعیت و قدرت تصمیم میگرفت و عمل می کرد از اینرو در بیعت عقبه دوم صراحتاً به انصار فرمودند: باید همان گونه که از زنان و فرزندان و خود دفاع می کنید از من نیز دفاع کنید. خداوند متعال در عین اینکه پیامبر(ص) و مؤمنان را در برابر دشمنان عنود و کینه توزان لجوج، باصلابت و قاطع معرفى مى‏کند، رحمت و شفقت را نیز از ویژگى‏هاى ایشان برمى‏شمرد.(فتح/۲۹) همچنین خداى متعال که در موارد متعدد از خلق کریمانه پیامبر (ص) ستایش مى‏کند، به رسول خدا(ص) خبر مى‏دهد که مشرکان دوست دارند تو با آنها از درِ سازش در آیى، و آن حضرت را از تمکین خواسته آنان بر حذر مى‏دارد.(قلم/۹ – ۸)

در بسیارى از موارد، پیامبر اکرم (ص) با مردم با مدارا و ملایمت رفتار مى‏کرد تا زمینه هدایت افراد را فراهم کند. وقتى افراد با پیامبر (ص) برخوردهای خشن و دور از نزاکت مى‏کردند و از جانب ایشان نیز توقع مقابله به مثل داشتند، ولى ناگهان با خلق کریمانه آنها مواجه مى‏شدند، انقلابى در ضمیرشان ایجاد مى‏شد و به حقانیت پیامبر(ص) پى مى‏بردند. اوج مدارای پیامبر (ص) با کفاردر رفتار وسیره نبوی ملاحظه می شود که در سوره «کافرون» جلوه گر است که پیامبر (ص) در نهایت ، خطاب به مشرکان می فرماید :«لکم دینکم ولی دین.» همچنین نمونه ‏های برخورد تند و غیرقابل انعطاف نیز در سیره عملی پیامبر وجود دارند. اگر بخواهیم ملاکی برای این رفتارهای پیامبر ارائه دهیم، می‏توانیم بگوییم: آنجا که اساس و بنیان دین هدف گرفته شود و اقدامات مخالفان در مقابل اصول تغییرناپذیر دین اسلام و به منظور از بین بردن آن باشد، رفتار پیامبر متعصّبانه و انعطاف‏ ناپذیر است و در غیر این موارد، با مدارا؛ چرا که ماهیت و فلسفه دین همان اصول تغییرناپذیر است و با از بین رفتن آن اصول، دینی نخواهد بود و لغزش و بی ‏توجهی در این موارد، هرگز جایی نخواهد داشت. تاریخ به خوبی شاهد رفتارهای همراه با قاطعیت پیامبر در حفظ اهداف و اصول نهضت اسلامی است؛ اصولی مانند: عدالت، ظلم ‏ستیزی، مبارزه با شرک و کفر و ستایش خداوند.

در بررسی سیره عملی پیامبر و برخورد آن حضرت با مخالفان، باید گفت: با توجه به وظیفه اصلی پیامبران مبنی بر هدایت جامعه به سوی سعادت و کمال و ابلاغ پیام الهی، اصل اساسی حاکم بر رفتار آن‏ها، بخصوص پیامبر(ص)، اصل رحمت، محبت و شفقت بود؛ یعنی هدف اصلی آن حضرت، جذب مردم به سوی خود و دین مبین اسلام بود. وقتی هدف چنین باشد، رفتار نیز در راستای آن خواهد بود. آنچه بیشتر در رفتار نبوی بروز داشت و جلوه می‏نمود مدارا با مخالفان بود؛ یعنی تا آنجا که ممکن بود، پیامبر مدارا می‏نمود و از خطاها چشم‏پوشی می‏کرد. اما وقتی مخالفان، اساس دعوت پیامبر و اصول تغییرناپذیر دین را هدف قرار می‏دادند و به اقدامات عملی در این راه دست می‏زدند دیگر مدارا و مسامحه جایی نداشت و پیامبر چاره‏ای جز برخورد همراه با خشونت نداشت و این نوع برخورد همواره در راستای حفظ دین و هدایت مردم صورت می‏گرفت. در بررسی قرآن کریم و احادیث و سیره نبوی به دست می‏آید که «مدارا و نرمش» و «رأفت و رحمت»، اصل جاری اسلامی و ارزش مسلّم قرآنی و از عوامل گسترش اسلام در شبه جزیره عربستان و جهان بوده است و در حیات سیاسی و اجتماعی پیامبر(ص) چه در فقدان قدرت و حکومت، و چه پس از تشکیل حکومت و کسب اقتدار، در گفتار و رفتار ایشان استمرار داشته‏ اند.

ب) همزیستی مسالمت آمیز:

اصل همزیستی مسالمت از جمله اصولی است که در سیاست خارجی پیامبر نقش مهم داشتند، اما درین زمینه سئوالات مطرح است که آیا اسلام در روابط خارجی خود اصل را بر جنگ قرار داده و یا با صلح، عده ای با استناد به بعضی آیات می تازند که اسلام تاکید به جنگ دارند، تا صلح که بنظر می رسد این عده دچار اشتباه شدند، اما آیات زیاد داریم از جمله آیه ۲۰۸ از سوره بقره که بیان می دارد هدف غایی و نهائی اسلام دست یابی به صلح است، این چیزیست که در سیره پیامبر هم کاملا مشهود است، زیرا پیامبر به جنگ بعنوان آخرین راه چاره می دیدند و وهله نخست دیپلماسی در حکم منادی و پیشاهنگی بود که رسالت اسلام را قبل از آغاز جنگ ابلاغ می کرد. (خدوری،۱۳۸۹ش،ص۳۷۲)

سیاست کلی پیامبر در مقابله ی با ایشان در مکه، سیاست صلح و رفتار مسالمت آمیز بود، معمولا پیامبر اصحابش را بر حفظ آرامش و سعه ی صدر در مقابل آنها تاکید می کرد. اما با ورود پیامبر به مدینه سیاست جنگ و دفاع از منافع مسلمین در دستور کار قرار گرفت. البته پیامبر هر جا که شرایط را مناسب می دیدند به رویکرد صلح روی می آوردند که نمونه ی آشکار آن صلح حدیبیه بود. در کنار این سیاست های عمده، به نظر می رسد که پیامبر با رفتارهایی جزئی تر و فردی تری که از خود نشان می دادند، سعی در استفاده از شیوه های مختلف برای ارتباط با دشمنانش را داشتند. شاید ازدواج ایشان با «ام حبیبه»، دختر ابوسفیان، و یا نحوه ی برخوردشان با شخص ابوسفیان درجریان فتح مکه را بتوان نمونه هایی از این رفتارها دانست. محمد حسین هیکل به این نکته اشاره می کند که شخص پیامبر حاضر بود در صورت داشتن آزادی برای دعوت به دین خدا، با قریش پیمان ببندد تا در نتیجه شرایط صلح بیشتر حاکم باشد تا جنگ و نزاع با آنها. (هیکل،۱۳۸۰ش،ص۳۴۷)

ج) انعقاد پیمان های سیاسی با قدرت های بی طرف

همواره سعی پیامبر(ص) بر این بود که تا جائی که مقدور است، در جنگها از تفرق جبهه ها جلوگیری شود. به هیمن سبب، پس از تشریع «جهاد» و هجرت به «مدینه» با این که تمامی داخل و خارج «شبه جزیرة عربستان» هنوز در شرک به سر می بردند، پیامبر ابتدا، متوجه کانون دشمن شدند. لذا، بیشتر تلاش خویش را مصروف تضعیف و مخالفت با «قریش» کردند. این سیاست، مستلزم این بود که پیامبر، حتی الامکان از ایجاد تنش با قدرتهای کوچک و بزرگ بی طرف بپرهیزد و خود این پرهیز از تنش، گاه با نمایش قدرت و گاه با صلح بود.به این ترتیب، پیامبر(ص ) با اجرای یک دیپلماسی فعال، از یک سو مانع همبستگی غیرمسلمانان با «قریش» شده و از سوی دیگر، سعی می کرد تا از آنان گر چه هنوز اسلام نیاورده اند به عنوان متحدان خویش در برابر «قریش» استفاده کند .( جلیلی،۱۳۷۴ش،صص۱۰۶ – ۱۰۵)

د) خنثی کردن نیروهای مخالف

بدیهی است، این کار، یکی از ابعاد سیاست خارجی و دیپلماسی فعال هر دولتی به شمار می رود و لذا، سیاست خارجی دولت، باید بر این محور استوار باشد تا به این وسیله، مانع از اتحاد قدرتهای دیگر علیه خود گردد. مثلاً با دادن امتیاز، با یکی از آنها رابطه برقرار کند و در مقابل دیگری، روی خوش نشان دهد و یا از دادن کمک یا انجام مذاکرة دوستانه با سومی امتناع ورزد؛ به نحوی که نوعی رقابت منفی بین دشمنان خود با توجه به منافعی که در اتحاد دنبال می کنند، به وجود آورد. چنان که می دانیم، پیامبر(ص) و پیروان ایشان در دوران صدر اسلام، به سبب نوپا بودن حکومت اسلام، بارها مورد هجمه کلامی و نظامی مشرکان قرار گرفتند، ولی نباید از یاد برد که عامل استقرار اسلام در آ ن عصر و استمرار آن تا کنون در چگونگی برخورد مدبرانة پیامبر(ص) در برابر آن یورشها نهفته است. همچنین، در حوزه «مدیریت سیاسی» به منظور اقتدار اسلام با برخی از مخالفان و نه معاندان پیمان سیاسی منعقد کرده و به این وسیله عظمت نیروهای مشرک را خرد می کردند.

کوتاه سخن این که آن چه در عرصه های مختلف زندگی پیامبر مشاهده می گردد گویای بیست و سه سال بحران و مبارزه است؛ مبارزه ای که در نهایت، توانست نطفه اسلام نوین را، نه فقط در خاک«عربستان»، که در دل مستضعفان و ستمدیدگان عالم بکارد و فراگیر شود. همه اینها، مدیون تفکر، تأمل و تحمل رسول اکرم(ص) و یاران وفادار و با اخلاص ایشان است.

به همین دلیل، رفتارهای پیامبر بیشتر همراه با مدارا بودند تا مردم بتوانند اصل دین را در جامعه بپذیرند. بدین روی، مخالفت‏ها، استهزاها و تمسخرها و حتی مخالفت‏های عملی بعضاً با گذشت پیامبر همراه بودند. اما چون اقدامات عملی مخالفان از حد می‏گذشت و پیامبر چاره ‏ای جز مبارزه عملی نداشت، از مدارا دست می‏کشید. بیشترین تحمّل و مدارای پیامبر با منافقان مدینه بود؛ چرا که برخورد شدید با آن‏ها خطری علیه اصل اسلام به شمار می‏آمد. پیامبر اسلام (ص)، چه در دورانی که از سوی مشرکان مورد آزار و اذیت بود و چه در دوران اقتدار سیاسی، تا حد امکان سعی می کرد از جنگ بپرهیزد و با مخالفان از در مدارا و صلح وارد می شد.

هـ) عطوفت و مهربانی با دشمنانش

پیامبر اسلام به عنوان پیام‏آور وحی الهی و رهبر و مقتدای خلق عالم، افزون بر بیان، در عمل نیز مظهر رحمانیّت و رحیمیّت و اهل مدارا بوده‏اند. البته این سیاست تسامح و مُدارا مربوط به همان موارد مجاز در امور شخصی و برخی مسائل اجتماعی است. وقتی پیامبر(ص) در مکه برای دعوت مردم به خداپرستی ظهور کرد، با عکس ‏العمل شدید مواجه گشت؛ و قریش از هیچ‏گونه آزار و شکنجه و افترائات و اهانت دریغ نورزیدند و او را فردی کذّاب، ساحر، مجنون و… معرفی می‏کردند و وقتی این اعمال سخیف را به اوج می‏رساندند، عکس ‏العمل پیامبر(ص) این بودکه:« اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ »(رواه بخاری و مسلم) «بار الها قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خویش قرارده،زیرا اینان حقیقت را نمی‏دانند.» از این مهمتر رفتار مهربانانه و انعطاف پیامبر(ص) با مردم در هنگام اقتدار سیاسی است که نمون ه‏ای از آن در روز فتح مکه متجلی گشت. در آن روز سرنوشت که پس از سالیانی جهاد و مشقت، مکه را فتح کرد و آنان را به زانو درآورد، می‏توانست انتقام آزارها و اهانت‏ها و قتل و غارت‏ها بگیرد اما پیامبر(ص) فرمان عفو عمومی صادر نمود و از تقصیر همگان، جز چند نفر که بیش از حدّ، معاند و پلید بوده و از ائمّه کفر به حساب می‏آمدند، نگذشت. در روز فتح مکّه، هنگام ورود سپاه اسلام با تجهیزات کامل و آرایش خاص به شهر مکه، سعدبن معاذ از بزرگان صحابه و افسران سپاه پیامبر رجزهائی با این مضمون خواندکه:امروز روز نبرد است امروز جان و مال شما حلال شمرده می‏شود. قلب عطوف و مهربان پیامبر(ص) از شنیدن این اشعار، سخت غمگین گشت و جهت تنبیه آن افسر، او را از مقام فرماندهی عزل نمود و پرجم را به پسر وی، قلیل‏بن سعد سپرد. (ابن هشام،بی تا،ج۴،ص۴۹) این مهربانی برای مردم مکه، که سالها با آن حضرت خصومت ورزیده و با او جنگ‏ها نموده بودند، عجیب می‏نمود و نسیم ملایم عطوفت، آنان را به عفو رهبر بزرگ، امیدوار ساخت و دلها را به پذیرش اسلام، متمایل ساخت.

از دیگر نمونه‏ ها می‏توان به عفو «صفوان بن‏امّیه» اشاره نمود. صفوان از جمله سران مشرکان مکه و آتش ‏افروزان جنگهای متعدد علیه پیامبر(ص) بوده است. او مسلمانی را در مکه در برابر دیدگان مردم به دار آویخته بود و از این روی پیامر(ص)، خون او را حلال شمرده بود اما از ترس مجازات به جدّه گریخت زیرا اطلاع یافته بود که نامش در لیست ده نفری که پیامبر، آنان را از عفو عمومی استثناء نموده و حکم اعدامشان را صادر کرده، وجود دارد.

عمروبن‏ وهب، پسرعموی‏ صفوان ‏از پیامبر (ص) درخواست عفو و گذشت از او را کرد و پیامبر(ص)، صفوان را عفو نمود. صفوان باور نمی‏کرد که عفو شده است مگر اینکه از رسول خدا(ص) نشانه ‏ای دالّ بر عفوش بیاورند، و پیامبر(ص)، عمامه، یا پیراهن خویش را به عنوان نشانه دادند و او برگشت. وقتی صفوان، چشمش به پیامبر(ص) افتاد، عرض کرد: به من دو ماه مهلت دهید تا درباره اسلام تحقیق کنم. پیامبر(ص) فرمود به تو چهار ماه مهلت می‏دهم که درباره اسلام تحقیق کنی و مسلمان شوی. صفوان بعدها می‏گفت: هیچ‏کس به این نیک نفسی نمی‏تواند باشد مگر اینکه پیامبر باشد و گواهی می‏دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و او رسول خدا است؛ و مسلمان شد. (واقدی،۱۳۶۹ش،ج۲،ص۸۵۳؛ ابن هشام،بی تا،ج۴،ص۶۰)

در هنگام توزیع غنایم، حضرت به صفوان پسر امیه صد شتر داد، سپس صد شتر دیگر، و سپس تعداد آنها را به سیصد شتر رساند. وپس از آن پیامبر صفوان را دید که به دره ی پیر از اموال و گوسفند چشم دوخته بود، حضرت به او گفت: ای ابو وهب،این دره تو را خیره کرده است؛ صفوان عرض کرد: آری، حضرت فرمود: آن دره با هرچه در آن است مال تو؛ صفوان در برابر این همه بخشش راهی جز اسلام آوردن و گفتن شهادتین نداشت الفت دادن قلوب به دین خدا سیاستی حکیمانه است؛دعوتگر فرزانه با تمام وسایل مشروع کینه را از دل مردم می زداید و سپس نهال محبت و مودت را در آن می نهد. (الحبش،محمد،۱۳۸۸ش،ص۲۲۴)

عبدالله بن ابی بن سلول رهبر منافقان در مدینه بودو دست از توطئه علیه اسلام و مسلمانان بر نمی داشت به این امید که بزرگی و عظمت گذشته به وی باز گردد. پیامبر (ص)به نیکی با وی رفتار می نمود. عبدالله و دیگر مشرکان عمیقا به این امر باور داشتند که ادعای حضرت راست است اما اراده و همتی در آنان وجود نداشت که به این امر اعتراف کنند و بدان ایمان بیاورند . پس از نه سال که از تلخ کامی و نفاق گذشت چنگال مرگ تن عبدالله را درید . او به هنگام سکرات موت دشمنی خود را با پیامبر و یاران وی به یاد آورد و یقین حاصل کرد که دچار عذاب الهی خواهد شد . بدین جهت به فرزند خود سفارش کرد که اور ا در پیراهن پیامبر کفن کند و از حضرت تقاضا نمایدکه بر او نماز میت بخواندو هنگامی که مُرد پسرش عبدالله بن عبدالله که جوان شایسته و درستکاری بوده است به خدمت پیامبر رسیدو وصیت پدر را باز گفت . حضر فوری درخواست وی را بجا آورد و پیراهن خود را از تن در آورد به فرزند عبدالله بن ابی داد . مردم از این کار حضرت در حیرت ماندند . حضرت عمر برخاست و عرض کرد:ای پیامبر خدا! ایا او را با پیراهن خود کفن می کنید در حالی که می دانید چه چیزها نگفت و چه اقداماتی که انجام نداد؟ حضرت به عمر(رض) فرمود: ای عمر! پیراهن من چه سودی برای او داردف من امیدوارم که ا این پیراهن یاران باقی مانده وی به دین اسلام مشرف شوند .منادیان حق از تمام شرایط در خدمت رسالت خود بهره می گیرند و انتقام وشماتت از خوی و خلق منادیان و داعیان حق نیست . (الحبش، محمد،۱۳۸۸ش،صص ۲۵۳ – ۲۵۲)

انعطاف و مصلحت در اسلام یک اصل است، پیامبر نیز این موضوع را در نظر داشت. هرجا که مصلحت اسلام ایجاب می کرد از خود انعطاف نشان می داد. انعطاف پیامبر خود تاکتیکی بود درجهت رسیدن به مقصود غایی خود. پیامبر می کوشید برای حفظ اسلام و تأثیر دعوت از انعطاف مایه بگیرد اما این انعطاف هیچ وقت موجب نمی گردید تا اصول خود را زیر پا بگذارد. البته نباید نا گفته گذاشت که هرگونه انعطاف پیامبر در برابر مشرکان همانطوریکه ذکر شد، با دستور وحی انجام می گرفت مثلاً وقتی «ابوجهل» به رسول خدا(ص) گفت: «ای محمد! دست از دشنام دادن به خدایان ما بردار و گرنه ما نیز خدای تو را دشنام میگوییم.» در پی این ماجرا آیه ۱۰۸ سوره انعام نازل شد: «وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ» «شما مؤمنان دشنام به آنان که غیر خدا را میخوانند ندهید تا مبادا آنها نیز از روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام دهند.» از آن به بعد پیامبر از دشنام خدایان جلوگیری کردو به دعوت آنها به سوی خداوند واحد اکتفا نمود. یکی دیگر از شیوههای پیامبر اکرم(ص) به ویژه در استراتژی دعوت، دعوت توأم با انعطاف و ملایمت بود و یکی از دلایل گسترش اسلام و نفوذ عمیق و وسیع پیامبر اکرم(ص) در قلوب دیگران، رفتار سیاسی منعطفانه آن حضرت بود. این برخورد را خداوند، برای پیامبر یک رحمت الهی میداند.

خداوند متعال از این رحمت خویش که باعث جذب مردم به دین حق مى‏شد این‏گونه یاد مى‏کند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آل‏عمران/ ۱۵۹) «به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوش‏خوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‏دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند. پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه.»

و) پرهیز از نفرین دشمنانش

پیامبر هیچ گاه به خاطر خود از کسی انتقام نمی گرفت و همواره برای دشمنانش دعای خیر و هدایت می کرد،اما از دشمنان خداوند در نمی گذشت و آنها را عفو نمی کرد،همواره کسانی که در راه خداوند مانع به وجود نمی آوردند، اندرز و آنها را از عذاب جهنم بیم می داد. پیامبر(ص) سیاستمدار و اهل دیانت بود و در به دست آوردن دل دشمنان خود به برداشتهای فکری آنان اهتمام می داد و تمایلات اجتماعی و و دنیوی آنان را در نظر می گرفت و تمام شیوه های شرافتمندانه را برای ایجاد الفت با آنان و هدایتشان در نظر می گرفت. پیام حق،پیام صلح و محبت است؛واژه انتقام در فرهنگ آن نیست. هدف رسالت پیامبر کشتن کافران نیست،بلکه هدف کشتن کفر وکینه ای است که در دل های آنان جای گرفته است. پیامبر رحمت(ص) هرگز راضی نمی‌شد بر ضد دشمنان خویش دعا (نفرین) کند، اگر چه آنان بر ضد او از هیچ کاری فرو گذار نمی‌کردند:گفته شد یا رسول الله(ص) بر علیه مشرکان دعا (نفرین) کن! فرمود: «من لعّان – لعن‌گو و نفرین‌پیشه – مبعوث نشده‌ام، بلکه مایه‌ی «رحمت» برانگیخته شده‌ام.» (مسلم،۱۹۷۲م،حدیث ش ۲۵۹۹)

ز) موضعگیری قاطعانه و نفی هر گونه سازش

البته باید توجه داشت که اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر (ص)، هرگز باعث نمی گردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گرشان نیز با همین آیین نامه و همواره و در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت تجاوز دشمن، کشف توطئه آنها، پیمان شکنی وکارهایی از این قبیل از طرف مخالفان، پیامبر (ص) نیز به شدت با آنان برخورد می نمود. پیامبر (ص) و اصحاب گرامی وی براساس فرموده قرآن کریم: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ….» (فتح/۲۹) « محمّد (ص) فرستاده خداست و افرادى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید…» در سوره انفال نیز خداوند متعال به پیامبرش دستور می دهد:«… فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ ….»(انفال/۵۷) «کسانی را که با تو در جنگ هستند، تار و مار کن.»

به پیروی از تعالیم الهی در سیره پیامبر اصل بر سیاست، رأفت و نرمش است . اما گاه نیز صلابت و قاطعیت بدون هیچ تسامح و گذشت، ضروری است. اگر قاطعیت و سخت‏گیری و به اصطلاح خشونت نسبت به دشمنان و منافقان و متخلفان نباشد، طمع دشمنان نسبت به چنین ملتی تحریک می‏گردد و بزهکاری در جامعه زیاد می‏شود، زیرا بزهکاران، احساس امنیت کامل نموده و در خلاء خشونت قانونی، امنیت ملی جامعه را بر هم زده و باعث سلب آسایش مردم می‏شوند، عدالت تأمین نشده و فساد و بی عدالتی فراگیر می‏شود. پس از باب رحمت به مردم، سخت‏گیری و خشونت لازم می‏شود دعوت به صلابت و قاطعیت و عدم مداهنه فرمودند و برخی احکام شاقّ و قاطع، وضع کردند پس این قوانین نیز از باب رحمت به کل امّت تشریع گشته همانند جرّاحی عضوی فاسد که برای صحّت بدن،ضروری است

در جریان سفر به طائف مشرکان او را سنگ باران کردند و در حالی که جسم مبارک زخمی شده بود، راضی نشد از خدا برای آن قوم مجازات درخواست کند، چنان که در جنگ احد، پس از آنکه دندان مبارک شکسته و چهره و جسم او به شدت صدمه دیده بود، نیایش او این بود: «خدایا قوم مرا هدایت کن که حقیقت را نمی‌دانند.» آری او (رحمة لِلعالَمین) بود و هرگز راضی به نفرین جاهلان نمی‌شد و در هیچ حالی خواهان درد و رنج و بلا برای هیچ انسانی نبود. زیرا او بسان رحمت برای همه اهل زمین است، رسول الله (ص) فرماید:‌ «الرَّاحِمُونَ یَرْحَمُهُمُ الرَّحْمَنُ، ارْحَمُوا مَنْ فِی الأَرْضِ یَرْحَمْکُمْ مَنْ فِی السَّمَاءِ» (رواه ابوداود و ترمذی) «خداوند رحمان، برای رحم کننده گان رحم می کنند، به اهل زمین رحم کنید تا اهل آسمان به شما رحم کنند.» رحمت پیامبر (ص) حتی به کسانی که ایشان را اذیت و شکنجه نموده اند،‌ نیز می رسد. در غزوه احد آنگاه که دندان پیامبر شهید شد و پیشانیش شکست و خون بر رخسارش جاری گردید. کسی گفت:‌ ای رسول الله! علیه این مشرکین دعا کن! رسول الله (ص) فرمود:‌ خداوند مرا طعنه زننده و نفرین کننده نفرستاده بلکه مرا دعوتگر و رحم کننده فرستاده است و فرمود:‌ پروردگارا! این قومم را هدایت کن؛ چون نمی دانند. و آنگاه که فرشته مؤظف کوه ها گفت:‌ اگر می خواهی این هر دو کوه دو طرف طایف را با هم بچسپانم؟ رسول الله (ص) فرمود: نه بلکه امیدوارم از نسل این ها کسانی به وجود آیند که خداوند واحد را پرستش کرده و به او شرک نیاورند.

هم چنان رحمت ایشان (ص)، وقت فتح مکه تجلی یافت، آنگاه که فاتحانه و پیروزمندانه وارد مکه مکرمه گردید، کسانی را که او را اذیت کرده و با او جنگیده بودند؛ بخشید. و آن سخن ماندگارش را بیان داشتند که چه گمانی می کنید؟ با شما چگونه برخورد خواهم کرد؟ گفتند:‌ نیکی خواهی کرد؛ چون برادر کریم و فرزند برادر کریم هستی. رسول الله(ص) فرمود:‌ بروید شما آزاده اید، امروز هیچ ملامتی برشما نیست، خداوند من و شما را بیامرزد.

ی) حذف برخی از شخصیت های بزرگ دشمن با گفتگو

گفتگو های که بین عتبه بن ربیعه رهبر بنی امیه و پیامبر(ص) با هم تبادل شد که شامل تشویق و تطمیع های تکراری است اکنون در دست ماست که در سره به صورت مشروح آمده است پیامبر خدا به سخنان او گوش کرد تا سخنانش به پایان رسید به او فرمود اکنون که سخنان تو تمام شد به من گوش فرا ده ایشان ابتدای سوره فصلت را برای او تلاوت فرمودندعتبه سرآپا گوش بود و به آیات قرآن گوش فرا می داد و در مقابل خود کسی را می دید که به ثروت و مقام و فرمانروایی طمع ندارد بلکه از حقیقتی سخن می راند و از آن دفاع می کند و عباراتی را بر زبان جاری می کند که از فرط بلاغت نمونه اعجاز هستند؛ بنا براین از استماع آیات خسته نشد تا اینکه پیامبر با رسیدن به آیه سجده، به سجده رفت و سپس به او فرمود: خوب شنید؟ این پیام من است .

عتبه از حضور پیامبر مرخص شد در حالیکه در مقابل عظمت محمد(ص) و نفوذ بیان او مجذوب شده بود، پیش قریش رفت . برخی از آنها و قتی که او را دیدند قسم خوردند که عتبه تغییر کرده است . وبه بزرگان قریش گفت: «به خدا سوگند چیزی که که من برداشت کردم این است که کلام او نه شعر است و نه سحر و نه کهانت . ای جماعت قریش از من بشنوید؛ مردم را آزاد گذارید . به خدا سوگند از گفتاری که از او شنیدم پیداست؛ آینده و آوازه ی بزرگی خواهد داشت . اگر مردم بر او چیره شدند آسئده می شویم و اگز غالب گشت از افتخارات او بهره مند می گردیم. نکته در خور تأمل اینجا این است آداب گفتگوی سیاسی پیامبر با دشمن خود، که بدان پایبند بوده است چگونه پیامبر آرام نشسته بود وبه پیشنهادات پوچ و بی ارزش گوش می داد، سخنان عتبه را قطع نمی کرد و او را مورد تمسخر و تحقیر قرار نمی داد؛ بلکه به او فرصت داد تا آنچه را در کنه فکر خود دارد، ابراز کند.

نمونه های از مدارا و برخورد مسالمت آمیز پیامبر در سیره نبوی

اینکه ادعا می کنند که رفتار انسانی پیامبر اسلام مربوط به زمانی است که اسلام ضعیف بود و چاره ای جز مدارا و ملاطفت نبود. این سخن نادرست است چرا که پیامبر در هنگامی که پیروز بود با دشمنانش بسیار مدارا نمود ، به عنوان نمونه به برخی از وقایعی را یاد می کنم که متعلق به زمانی است که قدرت و شوکت دشمنان و مخالفان در هم شکسته و رسول اکرم (ص) با اقتدار تمام بر اوضاع مسلط بود:

الف) برخورد با کفار و مشرکان:

هنگامی که پیامبر اکرم (ص) از غزوه ذات الرقاء بر می گشتند در مسیر برای اتراق زیر درختی مشغول استراحت شدند. جابر انصاری می گوید:

در این هنگام بود که حضرت پیامبر (ص) ما را فرا خواندند وقتی که خدمت آن حضرت (ص) حاضر شدیم فرد بادیه نشینی را مشاهده کردیم که در کنار پیامبر (ص) نشسته است آن حضرت (ص) فرمودند این شخص شمشیرم را بیرون کشیده که ناگهان بیدار شدم و خطاب به من گفت چه کسی تو را از دست من نجات می دهد. فرمودم خداوند و شمشیر از دستش افتاد.» جابر انصاری می گوید: «با این وجود حضرت پیامبر هیچ گونه عتاب و سرزنشی نکردند و او را آزاد کردند.(صلابی،۱۴۲۹ق،ج۲،ص۲۵) پیامبر(ص) براى پیش‏گیرى از شرارت افراد شرور و اختلاف‏انگیز، از راه‏هاى غیرمستقیم و مسالمت‏آمیز اقدام مى‏کرد و تا جایى که ممکن بود، با احترام و تکریم این افراد، مانع ازایجاددرگیرى‏ونفاق‏مى‏شدتاحس‏بزرگى‏خواهى و احترام‏طلبى‏شان باعث ایجاد شکاف در جامعه اسلامى نشود. چنین رفتارى با افراد شرور، ممکن است به ظاهر نوعى باج‏دهى تلقّى شود، اما در واقع، آن حضرت با کمترین هزینه، سلامت جامعه اسلامى را تضمین مى‏نمود.

روزى رسول خدا (ص) در منزلش نشسته بود که مخرمه ‏بن نوفل اذن ورود خواست. حضرت فرمود: او بدترین مرد قبیله خود است، به او اجازه دهید وارد شود. وقتى مخرمه وارد شد، حضرت با خوش‏رویى با او برخورد کرد و او را در جاى خود نشاند. وقتى از منزل بیرون رفت، عایشه پرسید: شما در مورد او چیزى گفتى، اما رفتارت با او به گونه ‏اى دیگر بود؟! حضرت فرمود: بدترین مردم روز قیامت کسى است که مردم او را به خاطر در امان ماندن از شرارتش احترام کنند.( ابن اثیر،۱۴۱۵ق،ج۴،ص ۳۵۰؛ذهبى،۱۴۱۳ق،ج۴،ص۳۰۱)

صلح حدیبیه

صلح حدیبیه یکی از موارد اعجاب بر انگیز و در عین حال باشکوه رفتار مسالمت آمیز پیامبر (ص) را نشان می دهد که پس از مدتی آثار با عظمت آن به روشنی هویدا گردید. پیامبر(ص) در شوال ششم هجری تصمیم گرفت که برای انجام عمره راهی مکه شود. علت این تصمیم این بود که حضرت در خواب دید که وارد حرم شده، سر ش را تراشیده و کلید حرم را در دست دارد. بدین سبب پیامبر اسلام (ص) اعلام کردند که مردم برای انجام عمره آماده شوند. مسلمانان نیز به سرعت مهیا گردیدند. حضرت دستور فرمودند که مسلمانان تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کنند و از حمل هر نوع سلاح اضافی خودداری نمایند، تا برای همه اعراب و به خصوص قریش ثابت شود که آنها تنها قصد انجام عمره دارند، نه جنگ.(واقدی،۱۳۶۹ش،ج۲،صص۵۷۳ – ۵۷۲) آری، جهانیان بشنوید که این توصیه رسول خدا (ص) تا ابد به همه کسانی است که در صدد پیمودن راه و تبعیت از اوامر و نواهی ایشان هستند آنگه که می فرماید: «أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ – رضی الله عنه – أَنَّ رَسُولَ الله – صلى الله علیه وسلم – قَالَ: لاَ تَبَاغَضُوا، وَلاَ تَحَاسَدُوا، وَلاَ تَدَابَرُوا. وَکُونُوا عِبَادَ الله إِخْوَاناً. »(عبدالباقی،۱۹۸۶م،ج۱،ص۳۵۰إبخاری،باب الهجره،ص۸۹۷) « با یکدیگر بغض و کینه نداشته باشید نسبت به یکدیگر حسد نورزید و به یکدیگر پشت نکنیدو همه بندگان خدا و با یک دیگر برادری کنید.»

نتیجه گیری

آگاهی صحیح و شناخت کامل اسوه حسنه در پیکره سیره نبوی ضرورتی انکار ناپذیر است تا با اندیشیدن درباره حالات، افکار و اعمال پیامبر(ص) در حد توان نگاه بشری و کاوشی در مورد جوانب حیات فردی و اجتماعی ایشان تاسی مطلوب قرآنی در برابرآن انجام گیرد.

سیره سیاسی پیامبر، عبارت از سبک و متد اداره مردم (امت اسلامی ) است. یعنی شیوه های که پیامبر جهت رهبری مردم و هدایت شان و رساندن پیام و انجام دادن رسالتش ازآن پیروی میکردند، سیره سیاسی پیامبر را تشکیل میدهد. پیامبر (ص) دارای روحیه لطیف و قلب مهربان و رئوف بود؛ لذا اصل رحمت و محبت را مبنای دعوت خویش قرار داد. راز موفقیت آن حضرت در تسخیر و تألیف قلبها نیز همین محبت و ملایمت فوق العاده ایشان است.

از جمله هنرهای پیامبر اعظم (ص) ایجاد صلح و آشتی میان قبایل متخاصم عرب و نیز ارایه راهکارهایی برای همزیستی مسالمت آمیز با غیر مسلمانان بوده است. اما پیامبر (ص) به عنوان آورنده دینی جدید که با منافع طبقات حاکم و مستبد در تعارض بود، همواره مخالفانی داشته است. مخالفان شرایط جدید حاکم بر شبه جزیره را می توانیم به سه گروه کلی تقسیم کنیم: دشمنی اشراف و مشرکان، دشمنی برخی اقلیت های دینی چون یهودیان، دشمنی منافقان. پیامبر (ص) اصل اولیه برخورد خویش را با تمام مخالفان، بردباری و ملایمت قرار داده است. برقراری صلح و انعقاد پیمان نامه های بسیار بین پیامبر (ص) و مخالفان آن حضرت، دلیل تمایل شدید ایشان به مدارا و همزیستی مسالمت آمیز است. مدارا یکى از اصول اخلاقى اسلام است که پیشوایان دین در تعامل با دیگران بر آن تأکید داشته‏اند. پیامبر (ص) و سلف صالح در جایى که مدارا موجب آسیب به اساس اسلام یا مصالح جامعه اسلامى نمى‏شد، همواره در برخورد با مخالفانشان با مدارا رفتار مى‏کردند.

منابع و مـــآخذ:

۱) القرآن الکریم.

۲) فولادوند،محمد مهدی،ترجه قرآن،تهران،دارالقرآن الکریم،دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامی،چاپ اول،۱۴۱۵ق.

۳) ابن أثیر،ابوالحسن علی بن أبی الکرم، أسد الغابة فی معرفة الصحابة،بیروت، دار الکتب العلمیة،ط الأولى،۱۴۱۵ق ـ ۱۹۹۴م.

۴) ابن سعد،محمد،طبقات، دار صادر، ودار بیروت للطباعه والنشر ۱۳۷۶ق – ۱۹۵۷ م.

۵) ابن منظور،محمدبن مکرم،لسان العرب،بیروت،نشردارصادر،چاپ سوم،۱۴۱۴ق. .

۶) ابن هشام،السیره النبویه،تحقیق:مصطفی سقاو…وعبدالحفیظ شلبی،بیروت،دارالمعرفه،بی تا..

۷) ابن هشام،زندگانی محمد(ص) پیامبر اسلام،ترجمه: سید هاشم رسولی،تهران،کتابچی،بی تا.

۸) ابن فارس،أبی الحسین أحمد،معجم مقاییس اللغة،تحقیق الأستاذ عبد السلام هارون،بیروت،دارالجیل،ط الأولى،۱۴۱۱ق .

۹) احمد ابن حنبل،مسند،تحقیق: عبد المحسن الترکی و شعیب الأناؤوط وعادل مرشد، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى،۱۴۱۴ق.

۱۰) آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی،تهران،نشرنی،۱۳۷۹ش.

۱۱) البخاری،محمدبن اسماعیل،الجامع المسندالصحیح المختصر،المحقق:محمدزهیر،بیروت، دارالفکر،ط اول، ۱۴۱۸ق.

۱۲) الحبش،محمد،برداشتهای حکیمانه از سیره پیامبر(ص)،مترجم:عبدالقادرمارونسی،تهران نشر احسان،چاپ اول،۱۳۸۸ش.

۱۳) الشرتونی، سعید خوری،اقرب الموارد فی فصح العربیه، المطبعه اسوه، چ اول،۱۳۷۴ش.

۱۴) جلیلی، سعید؛ سیاست خارجی پیامبر،تهران، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴ش.

۱۵) خدوری،مجید،جنگ و صلح در اسلام،ترجمه:غلامرضا سعیدی،تهران،انتشارات اطلاعات،۱۳۸۹ش.

۱۶) دهخدا، على‏اکبر، فرهنگ دهخدا، تهران، مؤسسه لغت‏نامه دهخدا،۱۳۷۲ش.

۱۷) ذهبى،شمس‏الدین محمّدبن احمد، تاریخ‏الاسلام و وفیات المشاهیروالأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى،ط الثانیة، بیروت،دارالکتاب العربى،۱۴۱۳ق.

۱۸) راغب اصفهانی،مفردات ألفاظ القرآن،تحقیق:صفوان داودی،دمشق،دارالقلم،چاپ سوم،۱۴۱۸ق -۱۹۹۷م.

۱۹) رازى،فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى،۱۴۲۰ق.

۲۰) ‌زرین‌کوب،عبدالحسین،کارنامة اسلام،تهران،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۷ش.

۲۱) سروش،عبدالکریم،مدارا و مدیریت، تهران،نشرصراط،۱۳۷۶ش.

۲۲) صلابی،علی محمد، السِّیرةُ النّبویة،بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع،ط ۱۴۲۹ق ـ ۲۰۰۸م.

۲۳) طه حسین،آئینه اسلام، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران،شرکت انتشارات،۱۳۳۹ش .

۲۱)طریحی،فخرالدین،مجمح البحرین،قم،مؤسسه البعثه،چاپ اول،۱۴۱۴ق.

۲۴) عبدالباقی،محمد فؤاد، اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان، القاهرة،دارالحدیث،۱۴۰۷ق ـ ۱۹۸۶م.

۲۵) عمید،حسن، فرهنگ فارسی عمید،تهران،سپهر،چاپ سی ام،۱۳۸۰ش .

۲۶) غزالى،ابوحامد، احیاءعلوم‏الدین،بیروت،دارالکتاب‏العربى،بى‏تا.

۲۷) فراهیدى،خلیل‏بن احمد، العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرایى،بى‏جا،دارالهجره،چاپ دوم،۱۴۰۹ق.

۲۸) قرضاوی،یوسف، فقه سیاسی، عبدالعزیز سیمی،تهران، احسان، دوم ۱۳۸۱ش .

۲۹) مسلم،صحیح مسلم، تحقیق محمد فواد عبدالباقی،بیروت،داراحیاء التراث العربی،ط الثانیه،۱۹۷۲م.

۳۰) مصطفوی،حسن،التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،تهران،مرکز نشر کتاب،۱۳۹۵ق – ۱۳۵۴ش.

۳۱) مطهری،مرتضی، سیری در سیره نبوی، صدرا، چاپ بیست و سوم،۱۳۸۰ش .

۳۲) مجله اندیشه،مشهد مقدس، شماره اول بهار۱۳۷۰ش.

۳۳) واقدی،محمدبن عمر،المغازی،مترجم: دکتر محمود مهدوى دامغانى،تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ دوم،۱۳۶۹ش.

۳۴) هیکل،محمدحسین،زندگانی محمد(ص)،ترجمه:ابوالقاشسم پاینده،تهران،انتشارات سوره،۱۳۸۰ش.