ضربه اول شهریور در سال ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین خلق رویدادی مهم در طول حیات این سازمان به شمار می رود. پس از شش سال کار مخفی و سازماندهی نهانی که توسط گروهی از جوانان مخالف رژیم در شهریور ۱۳۴۴ آغاز شده بود، ساواک برای برقراری نظم و حفظ امنیت جهت برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، دست به عملیات گسترده ای برای سرکوب و دستگیری اعضای سازمان زد. این ضربه، نقش مهمی در ادامه راه سازمان و تحولات بعدی آن داشت که در نوشتار حاضر به ریشه یابی این واقعه و بازتاب های مهم آن پرداخته خواهد شد.
موجودیت سازمان
شش سال از موجودیت سازمانی که مخفیانه فعالیت های خود را آغاز کرده بود، می گذشت. البته تا آن زمان این فعالیت ها بیشتر جنبه مطالعاتی و آموزشی داشت و اعضای بنیانگذار آن همچون محمد حنیف نژاد، در تلاش برای تدوین ایدئولوژی سازمان بودند که حاصل آن جزواتی بود از جمله کتاب «شناخت». در سال ۱۳۵۰، زمانی که حکومت پهلوی برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را اعلام کرد، اعضای سازمان این رویداد را فرصتی مناسب برای اجرای عملیات علیه رژیم تلقی کردند و تمام تلاش و نیروی خود را به کار گرفتند تا برای نخستین بار وارد فاز عملی و میدانی شوند. چراکه انجام عملیات سیاهکل توسط چریک های فدایی خلق و برخی عملیات های دیگر از جانب آن ها مانند تهاجم به کلانتری قلهک (۱۴ /۱ /۱۳۵۰)، ترور سرلشکر فرسیو (۱۶ /۱ /۱۳۵۰)، مصادره موجودی بانک ملی شعبه آیزنهاور (۲۵ /۲ /۱۳۵۰) مجاهدین را به تکان آورد زیرا آن ها مدعی بودند که باید دست به عمل زد و برخلاف جریان های رفرمیستی، معتقد به آغاز مبارزات مسلحانه برای تغییر وضع موجود بودند؛ در حالی که فدایی ها زودتر از آن ها دست به کار شدند.
عرصه مبارزات علنی
لذا مدت ها بود که به دنبال موقعیت و فرصت بودند تا توان های بالقوه خود را بالفعل کنند و وارد عرصه مبارزات علنی شوند. اما ساواک که در این هنگام، یک گام جلوتر از آن ها بود پیش دستی کرده و پیش از آن که عملیاتی از جانب سازمان متوجه رژیم شود، در یک اقدام غافلگیرانه، دستگیری های گسترده ای را ابتدا در تهران و سپس در سایر شهرهای کشور با موفقیت به انجام رساند. در گام نخست، سعید محسن از اعضای بنیانگذار، به همراه برخی دیگر از افراد مرکزیت مانند علی باکری، محمود عسگرزاده، مسعود رجوی، رضا رضایی، ناصر صادق و محمد بازرگانی بازداشت شدند و این روند تا اوایل آبان که محمد حنیف نژاد دستگیر شد ادامه یافت. ضربه ساواک همه معادلات سازمان را تغییر داد و به طورکلی مسیر سازمان را به سمت و سوی دیگری برد. به عبارتی پیامدهایی که این رخداد برای سازمان به وجود آورد در شکل، ماهیت و ساختار آن در آینده بسیار تأثیرگذار بود.
مرحله استراتژی آمادگی
سازمان در مقطع زمانی سال ۱۳۴۹ به یک توده ای سابق که در واقع نفوذی ساواک شده بود، به نام شاهمراد دلفانی، اعتماد کرد و برای تأمین نیازهای خود با وی وارد ارتباطاتی شد. دلایل سازمان برای برقراری ارتباط با دلفانی: انتقال نیروهای آموزش دیده خود از اردوگاه های فلسطینی به درون مرزهای ایران؛ تهیه اسلحه برای انجام عملیات و درنهایت شناخت دقیق منطقه کُردنشین جهت اهداف استراتژیکی در آینده و انتقال برخی نیروها به این دیار بود. چرا که مرحله اول استراتژی سازمان، قیام شهری و مرحله دوم رفتن به روستا یعنی کوهستان بود. ولی بنا بود در همان مرحله اول، ده درصد از نیروها به کردستان بروند تا برای مرحله دوم استراتژی آمادگی هایی کسب نمایند. بنا بود نیروهایی که به کردستان می روند مقیم گشته، ذاتی منطقه شوند و با مردم پیوند بخورند.[۱]به این ترتیب ساواک از طریق دلفانی، نسبت به یک گروه سازمان یافته که در حین طرح ریزی عملیات هایی علیه رژیم است، آگاهی یافت. اما ساواک در دستگیری افراد سازمان، تعجیلی از خود نشان نداد و در وهله اول تلاشش این بود که اطلاعات بیشتری از سازمانی به دست آورد که نه عنوانی داشت و نه سابقه ای.
در جریان برگزاری جشن های ۲۵۰۰ ساله، چریک های فدایی نیز موازی با مجاهدین در تلاش برای انجام سلسله عملیات هایی برای ضربه به رژیم بودند اما طرح های آنان نیز با شکست مواجه شد. طرح عملیات آن ها بخش های مختلفی را شامل می شد: حمله به سرویس کارمندان ساواک به علت تغییر ساعات تردد آن ها در آستانه عملیات ناکام ماند. برنامه مهم تر ایجاد انفجارهایی در هتل ها بود که چریک ها نتوانستند حفره امنیتی لازم برای اجرای عملیات بیابند و این امر نیز با توفیق همراه نبود. اما چریک ها توانستند در روز ۲۴ مهر که میهمانان خارجی از شیراز به تهران وارد شدند، با هدف ایجاد خاموشی در تهران، دو دکل برق کن و جاده هاشم آباد را منفجر کنند که هردو عملیات به علت خطاهای محاسباتی در اندازه مواد منفجره و…خسارات ضعیفی وارد آورد و به سقوط دکل نیانجامید.[۲]
ضربه ناگهانی
با نزدیک تر شدن موعد برگزاری جشن های شاهنشاهی، سرانجام از سوی مقامات امنیتی تصمیم بر دستگیری تمامی افرادی گرفته شد که بطور مستقیم و غیرمستقیم با سازمان رابطه داشتند. از عناصر رهبری سازمان و کادرهای بالا، عده ای در ضربات نخستین دستگیر نشدند و یا در خارج از کشور به سر می بردند. حسین روحانی، تراب حق شناس، حسین خوشرو و محمود شامخی در لبنان و اروپا (فرانسه) به سر می بردند؛ محمد یقینی و محسن نجات حسینی در زندان بیروت بودند و در داخل کشور نیز محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان و عبدالرسول مشکین فام برجسته ترین کادرهای دستگیر نشده بودند که ناگهان در برابر ضربه ناگهانی شهریور قرار گرفتند.[۳] اعضای باقیمانده سازمان بعداز موج اول دستگیری ها به تکاپو افتادند و سعی کردند به انحاء گوناگون مانع از اعدام به دام افتادگان شوند. یکی از مهم ترین اقداماتی که از سوی اعضا انجام گرفت طرح گروگانگیری شهرام پهلوی نیا، فرزند اشرف پهلوی، بود که این طرح با شکست مواجه شد و نتوانستند وی را بربایند و یا حتی به قتل برسانند. پس از شکست این طرح بود که علی اصغر بدیع زادگان نیز دستگیر و به جمع سایر دستگیرشدگان افزوده شد.
مهم ترین دلایل ضربه
اعضای سازمان در زندان، در مورد ضربه شهریور نظرات مختلفی را ارائه می دادند؛ برخی مانند محمد بازرگانی و مجتبی بالاپوش ریشه های این ضربه را در غرور حنیف نژاد و بنیانگذاران می دانستند از این جهت که تصمیمات از بالا گرفته می شد و سایر اعضا جایی برای اظهار نظر نداشتند که البته علت اصلی این نوع رفتار و خودکم بینی سایر اعضا در جای دیگری نهفته است که شرح آن در این مختصر نمی گنجد. از سوی دیگر، خود حنیف نژاد عقیده داشت که عمل نکردن به دستاوردها یکی از مهم ترین دلایل ضربه بود. اما برخی مانند علی باکری عقیده داشتند که عدم شناخت از ساواک مهم ترین علت وقایع بعداز شهریور ۱۳۵۰ بود.[۴] چراکه عدم تجربه آن ها در میدان عمل باعث شده بود که اعضا، اطلاعاتی بسیار سطحی از دشمن خود داشته باشند. پیش از تاریخ مذکور، آن ها به این نتیجه رسیده بودند که مأموران امنیتی، فوری عمل می کنند و اگر زمانی به آن ها مظنون شوند و یا در تعقیب باشند در اولین فرصت اعضا را دستگیر خواهند کرد، بنابراین این جمع بندی آن ها را بسیار ساده اندیش کرده بود.[۵] لذا با وجود خودبینی و دست کم گرفتن ساواک از سوی اعضا، بدیهی بود که در این زمان ضربه مهلکی از سوی رژیم بر پیکره سازمان اثابت کند.
اثرات و پیامدهایی دستگیری ها
دستگیری های سال ۱۳۵۰ اثرات و پیامدهایی را برای سازمان به دنبال داشت که اهم آن ها به شرح زیر است:
نخست، با این حادثه کلیه برنامه های عملیاتی سازمان که در خط مشی تاکتیکی آن موردتوجه قرار گرفته بود، نقش بر آب شد و عملیات محدودی که از سوی سازمان در مقطع پس از ضربه اول شهریور صورت گرفت به شکست انجامید.
دوم، از دست رفتن اکثریت عناصر رهبری و کادرهای همه جانبه سازمان که حدود پنجاه نفر را شامل می شد، سازمان را با کمبود شدید عناصر مسئول روبه رو ساخت.
سوم، سازمان به لحاظ مواضع ایدئولوژیک و استراتژیک و به خصوص در مقطعی که بیش از هرموقع دیگر می بایست به توضیح آن ها در سطح جامعه پرداخته شود در یک وضعیت بحرانی قرار گرفت.
چهارم، آموزش سازمانی به خصوص در زمینه های ایدئولوژیک و سیاسی، به کلی تعطیل گردید؛ چراکه نه عناصری باقی مانده بودند که بتوانند این مسئولیت را در کلیه سطوح سازمان تقلیل نمایند و نه سازمان و افراد آن در جو و شرایطی بودند که به این مسئله پرداخته شود.[۶]
علاوه بر این، یکی از آثار عمده ضربه اول شهریور، اعلام موجودیت سازمان بود. به این معنا که سازمان پس از این برهه رسمیت یافت و به صورت علنی پا به عرصه نهاد. به طوری که حتی نام سازمان در درون زندان انتخاب شد و از آن زمان به بعد عنوان «مجاهدین» را برای خود برگزیدند و سپس رضا رضایی آرم سازمان را با توجه به ایدئولوژی آن طراحی کرد. از سوی دیگر، پس از ضربه اول شهریور، این گروه جای خود را میان نیروهای مخالف رژیم پهلوی باز کرد چنانکه حتی تا زمان تغییر ایدئولوژی و ضربه دوم در سال ۱۳۵۴ و پیش از آن که چهره واقعی ابعاد نهفته سازمان هویدا شود، برخی از نیروهای مذهبی به این سازمان گرایش پیدا کرده بودند.
پی نوشت ها:
[۱] میثمی، لطف الله (۱۳۸۴). آنها که رفتند، جلد دوم خاطرات لطف الله میثمی، چاپ دوم، تهران: نشر صمدیه، ص ۶۵.
[۲] صدرشیرازی، محمدعلی (۱۳۹۵). سازمان چریک های فدایی خلق، چاپ اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۵۴.
[۳] سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام (۱۳۸۴). جلد اول، چاپ اول، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، ص ۴۲۸.
[۴] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: آنها که رفتند، لطف الله میثمی، جلد دوم، چاپ دوم، ۱۳۸۴، تهران: نشر صمدیه.
[۵] میثمی، لطف الله (۱۳۸۰). از نهضت آزادی تا مجاهدین، جلد اول خاطرات لطف الله میثمی، چاپ دوم، تهران: نشر صمدیه، ص ۳۸۳.
[۶] احمدی روحانی، حسین (۱۳۹۰). سازمان مجاهدین خلق، چاپ دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص ۸۹-۸۷.
ثبت دیدگاه